در اين كتاب از تفسير ابوالفتوح كرده اند، بسيار ناقص است و با نگاهى گذرا به اين تفسير، مى توان ده ها حديث ديگر بر شمار احاديث موجود افزود.
2. در بسيارى از موارد ـ چنان كه در مراجعه به احاديث اين كتاب، متوجّه خواهيد شد ـ احاديث به صورت ناقص ذكر شده كه در مواردى، فهم مراد حديث را غير ممكن مى سازد.
3. احاديث آورده شده در اين كتاب، از انسجام خاص در موضوع برخوردار نيستند، مناسب بود تا احاديث، از حيث موضوع دسته بندى مى شدند تا مراجعه كننده، دچار آشفتگى نگردد.
4. نگارش مقدّمه، بر خلاف انتظار، داراى لحن خاصّى است كه آن را بيشتر شبيه سخنرانى مى كند تا يك نوشته.
5. در همين جا مناسب است توضيح داده شود كه وظيفه ما، تغيير مطالب مؤلّف نبوده و چنان كه اهل فضل و ارباب معرفت مى دانند، در تصحيح كتاب بايد دقّت شود آنچه نزديك تر به نوشته مؤلّف است به دست داده شود، نه نوشته اى مطابق با ذوق مصحّح. با اين حال، در مواردى، چاره اى جز اين نبود و مواردى كه اطمينان به اشتباه آن بود، با اين كه مى دانستيم از جانب مؤلّف است، اصلاح كرديم و مواردى هم كه مى شد آن را توجيه كرد و به نوعى درست دانست، به حال خود رها كرديم.
يكى از اين موارد، شروح كتاب صحيح البخارى است كه با نام هاى مؤلّفان آنها آورده شده و به كرّات، نام هاى عسقلانى، قسطلانى، عينى و نَوَوى به جاى نام كتابشان آورده شد، كه ما ترجيح داديم بدون هيچ توضيحى، عينا همان ها را بياوريم و جهت اطّلاع خوانندگان، نام كامل اين كتاب ها در فهرست كتب، ذيلِ نام مؤلفان آورده شد.