وجود تعصّبات شديد مسلمين و مخالفتها و سرسختيهاى خلفاى عباسى، بيم آن مى رفت كه اگر با تدبير و حزم اقدام نشود، آتش اختلافات بار ديگر به وسيله خلفاء دامن زده شود و بنياد استقلال تازه ساز ايران متزلزل گردد. ۱
خردمندى و درايت پادشاه سامانى، اين مشكل بزرگ را از ميان برداشت؛ زيرا وى از ائمّه فقهاء و محدّثين خراسان، كه سمت پيشوايى جهان اسلام را داشته اند، جواز ترجمه را استفتاء و استعلام نموده و خوشبختانه چون ايشان همگى خراسانى، يعنى ايرانى و داراى روح ملّى و احساسات قومى بوده اند و به علاوه نفوذ معنوى و كمكهاى ذى قيمت سامانيان آنان را اداره مى كرد، لذا با هماهنگى كاملى كه با دولت آل سامان داشتند، به جواز ترجمه و تفسير قرآن به امر منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعيل سامانى (350 ـ 366ه )، از فقهاء و علماء بزرگ خراسان، ترجمه و تفسير قرآن به پارسى نيز استعلام گرديد و گروهى از بزرگان و استادان و فقهاء و محدثين و مفسّرين خراسان از شهرهاى ماوراء النهر ـ يعنى از بخارا، سمرقند، فرغانه، خوارزم، نيشابور، بلخ و مرو و جز آن كه هر كدام دارالعلم و قبّة الاسلام و مركز معارف اسلامى بوده اند ـ در بخارا جمع آمدند و پس از شور و تبادل نظر و رسيدگى به موضوع استفتاى پادشاه سامانى، به اجماع و اتّفاق آراء به ترجمه و تفسير قرآن به پارسى فتوا داده اند و همين كه جواز اين كار از پيشوايان دينى تحصيل گرديد، پادشاه سامانى، فرمانى خطاب به همان هيئت صادر نمود و آنان را مأمور كرد تا بزرگ ترين و كامل ترين تفاسير قرآن، يعنى تفسير بزرگ محمد بن جرير طبرى را كه تا آن زمان به عربى بود، به پارسى ترجمه كند. هيئت علمى و