اكنون دو نمونه از تاريخ مربوط به چگونگى آفرينش حوّاء و جنگهاى پيامبر اسلام نقل مى شود:
1. در اثناى تفسير آيه: «وَقُلنا يا آدَمُ اسْكُنْ اَنْتَ وَزَوجُكَ الجَنَّةَ»۱ ، در خلق حوّاء چنين مى نويسد:
علماء خلاف كردند در خلق حوّا؛ بعضى گفتند: خداى تعالى او را بقيّه طينت آدم آفريد و درست آن است كه در خبر آمد كه چون آدم عليه السلام در بهشت بنشست، تنها بود و متوحّش مى شد. از تنهايى خداى تعالى خواب بر آدم افكند تا آدم بخفت. پس بفرمود از پهلوى او استخوانى بگرفتند و خداى تعالى از آن استخوان حوّاء را بيافريد بر صورت آدم با جمال تمام، و حلهاى بهشت در او پوشانيد و او را به انواع زينت بياراست؛ تا بيامد بر سر بالين آدم بنشست. چون آدم از خواب در آمد، خواست تا دست بدو دراز كند، فرشتگان گفتند: مكن. گفت: خداى تعالى آن را از براى من آفريده است. گفتند: آرى، حتّى تؤدى مهرها؛ تا مهرش ندهى او را نيابى. گفت: مهر چه باشد؟ گفتند: سه بار بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستى. گفت: محمّد كه باشد؟ گفتند: آخر پيغمبران از فرزندان تو و اگر نه براى او بودى، تو را نيافريدندى. پس فرشتگان خواستند تا علم آدم امتحان كنند، گفتند: يا آدم! اين كيست؟ گفت: امراة زنى است. گفتند: چه نام است اين را؟ گفت: حوّاء گفتند: چرا حوّا خوانند اين را؟ گفت: لأنّها خلقت من حىّ؛ براى اينكه اين را از حىّ آفريد. گفتند: چرا آفريد؟ گفت: تا ما را به يكديگر سكون باشد. و در خبر است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت: خداى تعالى زنان را از استخوان پهلو آفريد و آن كژ باشد. اگر خواهى كه راست باز