381
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1

امروز روز عهد است، فردا روز وعد است... (الخ به اختصار). ۱
به هر حال اگر تفاسير ديگرى را، كه به فارسى و عربى بر قرآن كريم نوشته شد و از قديم ترين زمان تا به امروز باقى و از گزند حوادث زمان در امان سلامت مانده، مورد مطالعه قرار دهيم و شيوه و اسلوب آنها را بسنجيم، تفسير شيخ را بايد در زمره تفاسيرى كه به روش وعظ و تذكير تهيّه و تدوين شده، به شمار آوريم؛ همچنان كه فى المثل تفسير مجمع البيان طبرسى تفسيرى است ادبى و تفسير طبرى از باب حديث و كشّاف زمخشرى نيز تفسيرى ادبى و يا تفسير ملا صدرا و بو على سينا تفاسيرى حكَمى و فلسفى مى باشند و تفسير نور عليشاه شاعرانه و تفاسير متصوفه و اهل عرفان نيز عارفانه و صوفيانه مى باشند و يا تفسير امام فخر رازى تفسيرى است از باب علم كلام و مجادلات و مناظرات.
مضافاً اينكه، بنا به قول و نظر شيخ، مفسّر را چاره اى نباشد در تصنيف جز اينكه از همه دانشها بهره مند باشد و نيز ابوالفتوح خود به صراحت اشاره مى كند كه تفسير روض الجنان و روح الجنان وى بسيارى از علوم را متضمّن است، خصوصاً علم ادب و اطّلاع بر تركيبات كلام عرب و نيز علومى كه به علم ادب منسوب است، از علم لغت و نحو و تصريف و همچنين علم نظر و بلاغت و صنعت شعر و نيز علم اصول؛ چه مفسّر مادام كه در اين دانش متقن نباشد، قادر به شناسايى اقوال نخواهد بود و نيز نخواهد توانست كه آيات متشابه را بر وفق اصول تأويل كند؛ آن چنان كه با ملاك و معيار عقل مقتضى باشد. و نيز مفسّر بايد فقيه باشد تا آياتى كه متضمّن احكام شرعى باشد، معانى و وجه استدلال آن را بر مذهب صحيح بداند و اين معنى تمام نشود، مگر اينكه به اصول فقه عالم باشد؛ چه بناى فقه بر آن است و ادلّه

1.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۱۴ ـ ۱۱۵.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
380

به شيوه تذكير روش ديگرى اختيار نكرده و اين خود نمونه هاى متعدّدى دارد كه از جمله در همين مجلس وعظ كاملاً محسوس و مشهود است:
... و لكن تو زان دون همّت ترى و دون منزل ترى كه اختيار چنين چيزها كنى. تو خود كشته هواء خودى؛ چگونه كسى را كشى؟ تو خود اسير مرادى؛ كسى را چگونه اسير كنى؟ گفتيم: تو هوا را كشى، هوا تو را كشت. گفتيم: تو مراد قهر كنى، مراد تو را قهر كرد. گفتيم: قهرمانى قاهر باشى، قهر مانده مقهور شدى. همه عمر در بند آرزو مانده اى تا باشد كه برآيد. صد هزار جان عزيز برآيد و آن برنيايد. صد هزار عمر چون عمر تو برسد و آن نرسد. عمر تو به سر آيد و جز آنكه نوشته تو است به سر تو نيايد. «قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا»۱ ، تو را يك نفس از اين هوس پرواى دگر چيز نيست.

ايا مانده بر موجب هر مرادىشب و روز در محنت اجتهادى
نه در حق خود مر تو را انزعاجىنه در حقّ حق مر تو را انقيادى
تو مى بايد بى هوس باشى، مصحف بى هوس، اعنى بى هوش مدهوش مانده از عقل ديوانه و از شرع بيگانه.

چو ديوانگان دايم اندر تفكّركه گويى مرا چون برآيد مرادى
اين همه رنج بر منزل سپنج گنج ابد رها كرده و رنج ابد اختيار كرده اى:

ز بهر دو روزه مقام مجازىبه هر گوشه اى كرده ذات العمادى
همانا به خواب اندرى تا بدانىكه ما را جز اين است ديگر معادى
اين نه جاى معاد است؛ جاى وقت ميعاد است: فَيَوْمَ القِيامَةِ مِيْعادِهِ؛

1.التوبة (۹): آيه ۵۱ .

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    زماني نژاد، علي اكبر
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 115118
صفحه از 504
پرینت  ارسال به