و استوارى كلام در آن به خوبى محسوس است.
درباره صنايع بديعى، همان طور كه قبلاً اشاره شد، شيخ سعى كرده كه تفسير را از صنايع و تكلفات بر كنار دارد. گذشته از موارد بسيار معدودى كه عبارات مسجع آورده و به صنعت جناس تفنن كرده، بايد گفت ديگر گرد اين كار نگشته و نثر تفسير را به روانى و فصاحت آراسته است. البته بنا به ضرورت، مستدلات شعرى (عربى و به ندرت فارسى) و احاديث و اخبار نبوى و علوى و كلمات بزرگان دين و مردان راه حق زياد آورده و آنچه به عربى نقل كرده، غالباً به پارسى روان نيز ترجمه نموده و چه بسيار اخبار و احاديثى كه تنها به ترجمه فارسى آنها قناعت نموده است.
استناد و استشهاد به احاديث و اخبار، اگر چه لازمه هر تفسيرى است، ولى بايد دانست كه اين كار اصولاً از قرن پنجم به بعد رواج پيدا كرده است و در تأليفات دانشمندانى نظير صاحب چهار مقاله و مترجم كليله و دمنه هم ديده مى شود. در كتابهاى پيشينيان، آوردن شواهد شعرى و احاديث مرسوم نبوده، مگر حديثى و يا آيه و شعرى كه با مطلب كتاب بستگى داشته باشد. غرض اين است كه تمثل و توسل به اشعار و احاديث از نظر زيبايى كلام و هنرنمايى، مخصوص همين عهد است. موزونى عبارات در نثر ابوالفتوح ديده مى شود و با اينكه در كار زياده روى نكرده، مع هذا تفسير شيخ به كلى از اين مزيت بى بهره نيست.
به هر صورت، نثر تفسير، نثر روان و شيرين فارسى است و شيخ آن را از زير بار تأثير قواعد صرف و نحو عربى بركنار داشت و به شيوه خاص خود مرقوم فرمود. لازم به يادآورى است كه شيخ گاهى در ترجمه لغات و تفسير آيات به مشرب عرفاء و صوفيه توجه داشت. اگر چه تفسير شيخ را نمى توان تفسيرى در مشرب و مذاق عارفان و صوفيان تلقى كرد، مع هذا همين اشاراتى كه به مناسباتى چند درباره كلمات و آيات قرآن به مذاق عرفاء در آن رفته، حائز ارزش است؛ چه وى در موقع