يعنى ابوالمعالى مترجم كليله و دمنه بهرامشاهى و نظامى عروضى صاحب چهار مقاله در تأثر از لغات و تركيبات و قواعد زبان تازى و تأثير آن در نثر تفسير خود به دور مانده است؛ تا آنجا كه از بسيارى جهات تفسيرى وى لطافت و سادگى و روانى و زيبايى زبان كهنه فارسى را حفظ نموده و آن چنان كه از دو اثر اخير الذكر به صنايع لفظى و تركيبات و لغات عربى آميخته شده اند، تفسير شيخ جز از طريق سادگى و بى پيرايگى قدم برنداشته و پايه شيرينِ سخنِ فارسى را همچنان كه بوده نگهداشته است.
تفسير ابوالفتوح در زمره ساده ترين و شيواترين آثار منثور قرن ششم به شمار مى آيد كه از پيرايه هر نوع تكلُّف و تصنُّعى عارى است و داراى لغات فارسى لطيفى است كه در سده هاى بعد، بسيارى از آن واژه ها بدان معنى كه وى به كار برده، از ميان رفته است. شك نيست با كارى كه در پيش چشم داشته، يعنى تفسير آيات قرآنى كه در خلال آن مطالب متنوعِ فقهى و كلامى و حتى لغوى را مى بايست مورد تحليل و تجزيه و استدلال و استنباط قرار دهد و نكاتِ پيچيده آن را با بسط مقال و ورود در لغات و تركيبات تازى و اصطلاحات علمى بشكافد و نظر اصيل و اصلى خود را بر كرسى بنشاند، مع هذا جانب سادگى و روانى عبارات ملحوظ شده؛ تا آنجا كه نثرى مرسل به پيروى و تقليد از نثر قديم در صرف و نحو لغات پارسى و شيوه تركيب و جمله بندى به وجود آورده است.
با اين همه بايد اظهار نمود كه شيخ تحت تأثير زبان فارسى آميخته به عربى، به ترجمه آيات قرآنى و تفسير آن پرداخته و با دقت فراوانى كه در انتخاب لغات پارسى به كار برده، مع هذا نتوانسته است يكباره خود را از قيد زبان تازى برهاند؛ چه كار وى ترجمه و تفسير كلام اللّه بوده و اين خود از كار نويسندگان همعصر و زمانش دشوارتر مى نموده است؛ زيرا در اين كار او مستقيماً با زبان عرب سر و كار داشته