71
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1

بر من است كه شما را نگهدارى كنم كه خداى تعالى مرا بر شما سالار كرده است، نه شما را بر من، و اين قدر ندانيد كه هر كه با مخالفت پادشاهى دوستى ورزد، از دشمنان بادشاه باشد و... . در اين حال كه اين سخن بر لفظ سلطان برفت، خواجه امام مشطّب ۱ و قاضى امام ابوبكر حاضر بودند. روى سوى ايشان كرد و گفت: چه گوييد اندر اينكه من گفتم؟ گفتند: خداوند عالم آن مى گويد كه خداى (عزّ و جلّ) و رسول او صلى الله عليه و آله مى گويد در معنى رافضيان و مبتدعان و باطنيان و اهل ذمّه. پس مشطّب گفت: عبداللّه عباس مى گويد: روزى پيغمبر (صلوات اللّه عليه و سلامه) مر علىّ بن ابى طالب (كرّم اللّه وجهه) گفت: اِن اَدرَكتَ قوماً يُقالُ لهم الرّافضة يرفضون الإسلامَ فاقتلهم فانّهم مُشركون.
پارسى اش چنين باشد: اگر دريابى گروهى را كه ايشان را رافضى گويند، ايشان را مسلمانى نباشد، بايد همه را بكشى كه ايشان كافرند.
قاضى ابوبكر گفت: روايت مى كند ابوامامه كه پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت: في آخِرِ الزّمان قومٌ يُقال لهم الرّافضة فإذا لَقيتموهم فاقتلوهم فاقتلوهم.
پارسى اش چنين است كه در آخر زمان گروهى پديد آيند كه ايشان را روافض گويند و هرگاه كه بينيد ايشان را بكشيد. ۲
در اين صفحه از سياستنامه و صفحات بعد از آن، از قول همين مشطّب احاديثى مجعول از پيغامبر اسلام روايت شد كه معلوم است كه وى و قاضى امام ابوبكر چگونه براى خوشايند الب ارسلان در ذمّ شيعه آنها را جعل كردند. قاضى ابوبكر در صفحه 205 همين كتاب به الب ارسلان مى گويد كه اسماعيل بن سعد از پيغمبر صلى الله عليه و آلهروايت كرد كه:

1.ابوالمظفر مشطب بن محمد فرغانى از فقهاى حنفى (م ۴۸۶).

2.سياستنامه، ص ۲۰۳.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
70

شده است. ۱
در حكايت صفحات 200 و 201 از سياستنامه، نظام الملك نمونه ديگرى از سختگيريهاى پادشاه وقت را نسبت به شيعه شرح مى دهد:
روزى سلطان شهيد الب ارسلان (قدس اللّه روحه) را چنين بشنوانيدند كه اردم، دهخداى يحيى را دبير خويش خواهد كرد. كراهيتش آمد از آنچه گفته بودند كه دهخداى باطنى مذهب است. در بارگاه اردم را گفت كه تو دشمن منى و خصم مُلك. اردم اين بشنيد و در زمين افتاد و گفت: اى خداوند! اين چه سخن است؛ من كمتر بنده ام خداوند را چه تقصير كرده ام تا اين غايت در بندگى و هواخواهى سلطان؟ گفت: اگر دشمن من نيستى، چرا دشمن مرا به خدمت آورده اى؟ اردم گفت: آن كيست؟ سلطان گفت: دهخداى آبه كه دبير توست. گفت: او كه باشد در همه جهان و اگر همه زهر گردد، اين دولت را چه تواند كرد؟ گفت: برويد و آن مردك را بياريد. رفتند و هم در وقت، دهخداى را پيش سلطان آوردند. سلطان گفت: اى مردك! تو باطنى اى و مى گويى كه خليفه بغداد به حقّ نيست؟ گفت: اى خداوند! بنده باطنى نيست، شيعى است، يعنى رافضى. سلطان گفت: اى مردك! مذهب روافض نيز چنان نيكو نيست كه آن را به سر مذهب باطنيان كرده اى؛ اين بداست و آن بدتر. پس بفرمود چاوشان را تا چند سيلى در مردك بستند كه گفتند خود بمرد و نيم كشته از سرايش بيرون كردند. ۲
هم در اين حكايت از سياستنامه آمده كه چون سلطان در خطاب به اردم گفت:

1.سياستنامه، ص ۱۹۹ ـ ۲۰۰، به تصحيح استاد فقيد عباس.

2.نقل از ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱ سياستنامه، چاپ ۱۳۲۰.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    زماني نژاد، علي اكبر
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 114843
صفحه از 504
پرینت  ارسال به