شيعيان به آزادى در اظهار عقيده و بحث و گفت و گو و ارادت به خاندان على عليه السلامپرداختند و «مناقب خوانان»، كه از دوره آل بويه در عراق وجود داشتند، در آغاز عهد سلاجقه در طبرستان و بعض نواحى عراق سرگرم تبليغات دينى و ذكر فضايل و مناقب آل على عليهم السلام بودند و به تعنّت و سرزنش ملامتگران سنّى وقعى نمى گذاشتند، شعراء درباره معجزات ائمّه اطهار به سرودن شعر مى پرداختند. نام اين شاعران شاعى در صفحات 252 و 628 كتاب النقض آمده؛ اهل سنّت هم در مقابل، «فضايل خوان» يا «فضايلى» راه به راه انداختند كه به ذكر فضايل خلفاى خود و دشنام و ناسزا دادن به شيعيان بپردازند. پيشرفت كار شيعه تا بدانجا رسيد كه به قول عبدالجليل در كتاب النقض:
خواجه بومنصور ماشاده به اصفهان، كه در مذهب اهل سنّت به عهد خود مقتدا بوده است، هر سال اين روز تعزيت داشته است به آشوب و نوحه و غريو و ولوله، و بر على و حسن و حسين عليهم السلام آفرين كرده، و بر يزيد و عبيداللّه در اصفهان لعنت آشكارا كرده و كذلك شرف الاسلام صدر الخجندى و برادرش جمال الدين اين تعزيت به آشوب و نوحه و غريو و ولوله داشته اند، و هر كس كه به آنجا رسيده باشد، ديده و دانسته باشد و هرگز انكار آن نكند. آن گاه در بغداد، كه مدينة السّلام و مقرّ دارالخلافه است، خواجه على غزنوى حنفى دانند كه اين تعزيت چگونه داشتى؛ تا به حدّى كه روز عاشورايى در لعنت سفيانيان مبالغتى مى كرد. سائلى برخاست و گفت: معاويه را چه گويى؟ به آوازى بلند گفت: اى مسلمانان! از على مى پرسيد كه معاويه را چه گويى، آخر دانى كه على معاويه را چه گويد؟ و امير عبادى كه علامه روزگار و خواجه معنى و سلطان سخن بود، او را در حضرت المقتفى باللّه پرسيدند: روزى كه فردا عاشوراء خواست بودن كه چه گويى در معاويه؟ جواب نداد؛ تا سائل سه بار تكرار كرد. بار