۱۶۹۰.جابر عبداللّه انصارى گفت:از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه گفت: «در وادى مى گذشتم، مرا آواز دادند از چپ و راست و پيش و پس. نگه كردم، كسى را نديدم. بر بالاى نگريدم، شخصى را ديدم كه بر سرير كه مرا ندا مى كند. بترسيدم، از او متوحّش شدم. گفتم: جامه بر من افكنيد و مرا باز پوشانيد. جامه بر افكندند و من بخفتم. جبرئيل آمد و اين آيه آورد: «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَانْذِر»۱ ».
(تفسير ابوالفتوح رازى ۲ ، ج 5، ص 423)
۱۶۹۱.ابو سعيد خدرى روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«آن صعود بر كوهى باشد از آتش كه او هفتاد سال بر آنجا مى رود. آن گاه فرمايند او را كه باز پس رو به هفتاد سال ديگر فرود مى آيد. پس فرمايند كه برو و همچنين فرمايند ابد الدَّهر».
(تفسير ابوالفتوح رازى ۳ ، ج 5، ص 425)
۱۶۹۲.در خبرى ديگر رسول صلى الله عليه و آله گفت:«كوهى باشد آتش كه او به دست و پاى بر آن مى شود. چون دست بردارد، نزديك باشد. چون خواهد كه دست در زند، دور باشد و پاى همچنين».
(تفسير ابوالفتوح رازى ۴ ، ج 5، ص 425)
۱۶۹۳.ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت:«موسى عليه السلام از خداى پرسيد كه درويش ترين بندگان تو كيست؟ گفت: صاحب سقر».
(تفسير ابوالفتوح رازى ۵ ، ج 5، ص 426)
۱۶۹۴.روايت است كه رسول صلى الله عليه و آله گفت:«مرد باشد از امّت من كه شفاعت كند گناهكاران را بيش از عدد بنى تميم».
(تفسير ابوالفتوح رازى ۶ ، ج 5، ص 429)
۱۶۹۵.در خبرى ديگر از رسول صلى الله عليه و آله كه:«مرد باشد از امّت من كه به شفاعت او بيشتر
از عدد مُضَر و ربيعه به بهشت روند».