حديث نبوى و قدسى ۱
حديث نبوى آن چنان حديثى است كه مستقيماً از رسول صلى الله عليه و آله روايت شود. امّا حديث قدسى حديثى است كه پيغمبر آن را به واسطه جبرئيل از پروردگار خود روايت كرده است.
حبيبى در حاشيه تاريخ در ركن اوّل در بيان معنى قرآن گويد:
احاديث الهيّه احاديثى است كه حق «عزّ اسمه» آن را به سوى پيغمبر در شب معراج بر طريق وَحى فرستاده و آن احاديث به «اَسرار الوَحي» نام نهاده شده است.
ابن الحجر گويد: بايد بين وحى متلُوّ، كه عبارت از قرآن است، با وَحى روايت شده از پيغمبر، كه از خداوند روايت كرده، فرقى نهاده شود، و آن عبارت است از يك رشته احاديثى كه پيغمبر از پروردگار خود در شب معراج روايت كرده، و قريب به يكصد حديث مى باشد. يكى از علما آن احاديث را جمع آورى كرد و جمله آن احاديث را به نام حديث قدسى ناميد. و نيز گويد: كلام منسوب به خداى تعالى را اقسامى چند باشد. نخستين و اشرف آنها قرآن مجيد است كه به خصيصه اعجاز در فصاحت، و بقاى آن معجزه بر گذر روزگاران، و محفوظ بودن از تغيير و تبديل، و حرام بودن بَسُودَن آن با دست شخص مُحدِث، و عدم تلاوت آن در حال جنايت، و روايت آن به معنى، و تعيين آن در نماز، و به اختصاص تسميه آن به قرآن، و به اين كه هر حرفى از آن معادل با ده حرف از ساير كلمات باشد، و به منع معامله مجلّد كلام اللّه بين الدَفتَين در روايت احمد، و كراهت او نزد ما، و به تسميه جمله اى از قرآن به آيت و سورت، و ديگر خصايص، از بيان ساير كتب مُنزله آسمانى و ديگر فرموده هاى خداوند از احاديث قدسيّه و غيره ممتاز و برتر و بالاتر است و آنچه درباره قرآن مجيد روا نيست، درباره ساير كتب مُنزله روا باشد.
دوم از اقسام كلام حق، كتب انبيا است، قبل از آنكه تغيير و تبديل و تحريفى در آن كُتب صورت پذيرفته باشد.
سوم از اقسام كلام حق، بقيّه احاديث قدسيّه است و آن عبارت است از آنچه بر سبيل خبر آحاد از پيغمبر به ما رسيده است با اِسناد مربوطه كه از پروردگار خود روايت فرموده، پس اين قبيل سخنان به حق نسبت داده شود. و اين نسبتِ انشاى كلام به او جلّ شأنه باشد زيرا اوست متكلّم اوّل. و گاه اين قبيل سخنان را به پيغمبر نسبت دهند، زيرا او از حق خبر داده است، به خلاف قرآن كه نسبت آن را جز به حق به احدى نتوان داد. درباره قرآن اگر ذكرى به ميان آيد گويند: «قال اللّه تعالى» و برعكس درباره احاديث قدسيّه گويند: «قال رسول اللّه فيما يروي عن ربّه». و
اختلاف كرده اند در بقيّه سنّت كه آيا تمامى آنچه از سنّت وارد شده آن هم وحى است يا نيست. آيه: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى»۲ حكم مى كند كه سنّت هم در حكم وَحى است. و از اين جاست كه پيغمبر فرموده: أَلا إِنّي أُوتِيتُ الكِتَابَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ.۳
اين احاديث در كيفيّتى از كيفيّات وَحى منحصر نباشد، بلكه جايز است كه وَحى نازل شود به هر كيفيّتى از كيفيات كه صورت گرفته باشد؛ مانند خواب ديدن و الهام و به زبان فرشته رسيدن. براى راوى اين احاديث در نزد محدّثان دو صيغه است: يكى «قال رسول اللّه فيما يروى عن ربّه» و اين صيغه عبارت و گفتار علماى سَلف است. و ديگرى «قال اللّه تعالى فيما رواه عنه رسول صلى الله عليه و آله وسلم» و اين دو صيغه بر حسب معنى يكى باشند.