۲۰۱.مسند ابن حنبل ـ به نقل از عروه ـ :زن عثمان بن مظعون ـ كه گمان مى كنم نامش خوله دختر حكيم باشد ـ با ظاهرى ژوليده و نامرتّب ، بر عايشه وارد شد. عايشه گفت: اين ، چه سر و وضعى است؟
گفت: شوهرم شب ها را به عبادت مى گذراند و روزها را به روزه دارى.
پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد. عايشه ، موضوع را به ايشان گفت: پيامبر خدا ، عثمان را ملاقات كرد و فرمود: «اى عثمان! رهبانيت بر ما مقرّر نشده است. آيا من ، سرمشق تو نيستم؟ به خدا سوگند كه من از همه شما خداترس ترم و بيش از همه شما حدود او را پاس مى دارم.
۲۰۲.امام صادق عليه السلام :زن عثمان بن مظعون ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! عثمان، كارش اين شده كه روزها را روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بگذراند .
پيامبر خدا ، پاى افزار به دست و خشمناك ، بيرون شد تا نزد عثمان آمد . او را مشغول نماز خواندن يافت. عثمان با ديدن پيامبر خدا ، نمازش را سلام داد و به او فرمود: «اى عثمان! خداوند متعال ، مرا با رهبانيت نفرستاده؛ بلكه با آيين مستقيم و ساده و آسانگير ، فرستاده است. من ، هم نماز مى خوانم، هم روزه مى گيرم و هم به همسرم مى رسم. پس، هر كه آيين مرا دوست دارد ، بايد از سنّت من پيروى كند، و از سنّت من است نزديكى كردن».
۲۰۳.الطبقات الكبرى ـ به نقل از ابو قلابه ـ :عثمان بن مظعون ، اتاقى ساخت و در آن به عبادت نشست. خبرش به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. نزد او آمد و دو چارچوب درِ اتاقى را كه عثمان در آن بود ، گرفت و دو يا سه بار فرمود: «اى عثمان! خداوند ، مرا با رُهبانيت نفرستاده است. بهترين دين در نزد خدا ، دين مستقيم و آسان است».