۲۱۰.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال كسى كه براى خداوندِ بلند نام ، خاكسارى كرد و به آنچه كه خدا برايش حلال كرده ، زهد ورزيد، بى آن كه از راه و رسم من ، روى گردان باشد و زرق و برق دنيا را رها كرد ، بى آن كه از سنّت من برگردد.
۲۱۱.نهج البلاغة ـ از سخنان على عليه السلام در بصره ، هنگامى كه به عيادت علاء بن زياد حارثى ، يكى از يارانش رفت و وسعت خانه او را ديد ـ :اين سراى فراخ در دنيا به چه كار تو مى آيد، در حالى كه در آخرت به چنين خانه اى محتاج ترى؟ البته، اگر بخواهى ، مى توانى با همين خانه به آخرت دست يابى: در آن از ميهمان پذيرايى كنى، با خويشاوندان ، صله رَحِم نمايى و حقوقى را كه بر عهده توست ، ادا كنى . در اين صورت با آن به آخرت رسيده اى».
علاء گفت: اى اميرمؤمنان! از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت مى كنم.
فرمود: «چه شده است؟» .
گفت: ردا پوشيده و تارك دنيا شده است.
فرمود: «او را نزد من بياوريد».
چون آمد ، امام عليه السلام حضرت فرمود: «اى دُشمَنك خويش! [شيطان] پليد تو را گم راه ساخته است . به زن و فرزندانت رحم نمى كنى؟! تو مى پندارى كه خداوند ، نعمت هاى پاكش را بر تو حلال كرده است ، امّا دوست ندارد از آنها بهره بگيرى؟! تو نزد خداوند ، خوارتر از اين حرف هايى!» .
گفت: اى امير مؤمنان! تو خود ، جامه اى چنين خشن مى پوشى و خوراكى چنان خشك مى خورى!
فرمود: «حيف از تو! من چون تو نيستم. خداى متعال بر پيشوايان عدالت فرض كرده است كه خويشتن را در سطح مردمان نادار قرار دهند تا نادارى فقير ، او را برنشورانَد» .