103
ابوالفتوح رازي

و اينك مثالى ديگر:
«بين از آن نبود كه چون از نيستى زاد سازى، نيست شوى . و همه هستى در تحت آن نيستى هست، و همه وجود در ضمن آن عدم، و همه اثبات در ميان آن انتفاء، لاجرم چون چنين كنى، هم حاجى باشى و هم غازى. پايه جهاد بيش از پايه حج است. اگر دشمنى را نمى يابى كه با او جهاد كنى تا كشته او شوى، با خود گَرد و با خود جهاد كن، و در آن جهاد اجتهاد كن كه از تو دشمن تر تو را دشمن نيست : اَعدى عَدُوّكَ بَيْنَ جَنْبيكَ، ۱ تا كشته خود شوى به دست خود، تا قاتل و مقتول تو باشى، به قاتلى درجه مجاهدان يابى، به مقتولى پايه شهيدان .
ولكن تو از آن پست همّت ترى و دون منزلت تر كه اختيار چنين چيزها كنى . تو خود كشته هوايى، چگونه كسى را كشى؟! تو خود اسير مرادى، كسى را چگونه اسير كنى؟!
گفتم: تو هوا را كشى، هوا تو را كشت . گفتم: تو مراد را قهر كنى، مراد تو را قهر كرد . گفتم : قهرمانى قاهر باشى، قهرمان نشده اى مقهور شدى، همه عمر در بند آرزو مانده تا باشد كه برآيد، صد هزار جان عزيز برآيد، و آن برنيايد، صد هزار عمر چو عمر تو برسد، و آن بنرسد . عمر تو به سر آيد و جز آن كه نوشته تو است، به سَرِ تو نيايد . تو را يك نَفَس از اين هوس پرواى دگر چيز نيست . اين همه رنج بر منزل سپنج! گنج ابد رها كرده و رنج اَبَد اختيار كرده». ۲
در ذيل تفسير آيه مباركه : «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»۳ آمده است:
«مى گويد: به شما خوارى و آسانى و راحت خواهم، رنج و دشوارى نخواهم،

1.از سخنان رسول اكرم صلى الله عليه و آلهاست كه بدين صورت هم نقل شده است: اعدى عدوّك نفسك اللّتى بين جنبيك (بحارالأنوار، ج ۷۰، ص ۶۴) .

2.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۱۳ .

3.سوره بقره، آيه ۱۸۵ .


ابوالفتوح رازي
102

« ... تا به غنيمت از قتال باز نمانْد، بَرِ همّت او آن كمتر چيزى بود؛ چه همّت او جان ها و نفوس ابطال بود، نه نفايس اموال و سرهاى سران بود، نه مال هاى گران بود» .
اين نكته را بايد، در همين جا، افزود كه تكرار فعل از اختصاصات شعر و نثر سبك خراسانى دوره هاى نخستين ادب فارسى است كه در نثر ابوالفتوح رازى نيز ديده مى شود:
«فتح موصلى شبى به خانه درآمد، در خانه او نه نان بود، نه آب بود، نه چراغ بود. نماز بكرد و سر بر زمين نهاد. در سجده شكر گريستن گرفت». ۱
و همين تكرار فعل را در جاهاى ديگر نيز مى بينيم:
«قلم احوال تو نوشت، سَفَره ارزاق تو نوشت، حفَظَه اعمال تو نوشت، رحمت بر تو جبّار تو نوشت». ۲
نثرهاى مرسل و ساده و در عين حال زيبا، در اين تفسير زياد است . اينك نمونه اى كه در وصف صابران است :
«هر ستاره كه در فلك هست يا ثابت است يا سيّار. آن كه ثابت است، از او سَيْر نيابد، و آن كه سيّار است، در او ثبات نباشد؛ او ستاره اى بود در فلك حرب كه به وقت ثبات سَيْر نشناخت، و به وقت سَيْر ثبات نكرد . وقت سيرش وقت حمله بود، همانند باد حمله بَر بود، به وقت ثبات چون كوه بود، آن جا كه دشمن در پيش حمله او چون كاه بود، هر دو چون باد بودند بر يكديگر ولكن باد با كون چه تواند كردن، و كاه در پيش باد كه باشد؟ گويى در حقّ او گفت شاعر:

ز باد و كوه ندانيش در مصاف بدانكچو باد حمله بَر است و چو كوه حمله پذير»۳

1.همان، ج ۲، ص ۳۲۲ .

2.همان، ج ۳، ص ۶۲ .

3.همان، ج ۲، ص ۳۲۷ .

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 161995
صفحه از 256
پرینت  ارسال به