141
ابوالفتوح رازي

نظر كن كه در او آيتى و دلالتى و علامتى هست...

وَفي كُلِّ شى ءٍ لَهُ آيَةٌتَدُلُّ عَلى اَنَّهُ واحِدٌ
اول در خود نگر تا خود را بشناسى تو را به حق رساند كه : مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ : خود را به عبوديت بشناس تا حق را به ربوبيت بشناسى. ۱

آيتى بزرگ

ابو أمامه روايت كند كه : مردى بود از بنو هاشم مشرك و از جمله شجاعان و فتّاكان بود نام او رُكانه، و وادى بود آن را وادى اِضَم خواندندى او آن جا گوسپند مى چرانيدى.
يك روز رسول صلى الله عليه و آله از مدينه به درآمد تنها به آن وادى فرو شد. اين مرد را ديد در ميان گوسپند. رُكانه چون او را بديد تنها، فرصتى و غنيمتى شمرد، او را گفت : اى محمد، تويى كه خدايان ما را دشنام مى دهى و دعوى مى كنى كه مرا خدايى است عزيز و حكيم؟ اگر نه آن استى كه از ميان ما و تو خويشى هست، من تو را بكشتمى ولكن تو خدايت را بخوان تا تو را از من برهاند، من رها كردم تو را براى قرابت، ولكن كارى دگر بكنم. اختيار كنى كه با من كشتى گيرى و تو خدايت را بخوانى كه عزيز و حكيم است و من لات و عزّى را، اگر تو مرا بيفكنى ده گوسفند از خيار گوسفندان من تو را.
بر اين قرار دادند، رسول صلى الله عليه و آله او را بيفگند و بر سينه او نشست، او گفت : مرا نه تو افگندى، مرا خداى تو افگند كه كس پشت من بر زمين نياورد، ولكن اگر نشاط كنى دگر بار كشتى گيريم، اگر مرا بيفگنى گوسپند بيست كنم بگرفتند، رسول صلى الله عليه و آلهاو را بيفگند. شفاعت كرد و گفت : دگر بار بگيريم و گوسفند به سى كنم. رسول صلى الله عليه و آله

1.همان، ج ۱۷، ص ۹۷.


ابوالفتوح رازي
140

و در خبر هست كه داود گفت : اگر مرا خويشتن به مزد به تو بايد دادن كار مى كنم و مزد با تو مى دهم تا آن گه كه خشنود شوى. مرد گفت : يا نبى اللّه ، تو از آن بزرگوارترى كه من به مزد دهم و من اين زمين خداى را دادم، حكم تو راست.

اَفاق و اَنْفُس

اهل اشارت گفتند في قوله : سَنُرِيهِمْ ءَايَتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَفِى أَنفُسِهِمْ؛ او را در آفاق آياتى است و در نَفْس آياتى است كه آن عالم كُبرى است و اين عالم صُغرى و بعضى علما گفتند : آن عالم صغرى است و اين عالم كُبرى؛ چه آن جماد است و اين حىّ، و اين جا معانى است كه آن جا نيست تا تو گاه در آن نظر كنى و از آن عبرت گيرى و گاه در اين تفكر كنى و بَدُو متذكر شوى؛ در آفاقت آياتى پيدا گردد و در انفس بيّناتى كه در هر يكى از آن كه نظر كنى تو را از سهل تر طريقى بدو رساند.
وَفي الآفاق شَمسٌ وَقَمَرٌ وَفِى الاَنفُسِ حِسٌّ وفِكرٌ، في الآفاق كوكبٌ ونجومٌ وفى الانفس عجايبٌ وعلومٌ، في الآفاق سَحاسبٌ وغيومٌ، وفى الانفُسِ مَصايبٌ وَغُمومٌ، في الآفاق بُرُوقٌ خاطِفةٌ وَفي الانفُسِ عُرُوقٌ واجِفَةٌ، في الآفاق ثلوجٌ واَمطارٌ وفي الانفس حَوائجٌ واَوطارٌ، في الآفاق رِياحٌ هَبّابه وفى الانفُسِ ارواحٌ مُنسابة، في الآفاق جبال شامخةٌ وفى الانفسِ امالٌ راسخةٌ، في الآفاقِ عيونٌ نابِغةٌ وفي الانفُسِ عيون دامِعةٌ، في الآفاق نخيلٌ واشجار وفي الاَنفس شعورٌ واَبشار، في الآفاق دورٌ وقُصُورٌ وفي الانفس نُحُورٌ وصُدُورٌ، في الآفاق جواهر ومعادن وفي الانفس ظواهر وبواطن، في الآفاق زروعٌ ونباتٌ وفي الانفس خشوعٌ وثبات، في الآفاق شدّةٌ ورخاء وفي الانفس بخلٌ وسخاء، في الآفاق ربيع وخريفٌ وفي الانفس وضيعٌ وشريفٌ، في الآفاق حَرٌّ وبَردٌ وفي الاَنفُسِ حُرٌّ وعَبْدٌ، في الآفاق سَيلٌ وليلٌ وفي الانفس ميلٌ ونيلٌ. از اين جمله در هر چه خواهى

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148171
صفحه از 256
پرینت  ارسال به