159
ابوالفتوح رازي

بار خدايا، من اين درجه به كدام عمل يافتم؟ و من خويشتن را اين پايه نمى دانم، كه شايد كه تو با من اين كنى كه اين پايه اولياست، و من اين پايه ندارم. ۱

تحقير كردن مؤمن به جهت فقرش و بهتان نمودن بر مؤمن

... روايت شده است از حضرت رضا عليه السلام از پدرش، از پدرانش، از اميرالمؤمنين عليهم السلام از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت : مَن اسْتَذَلَّ مؤمنا اَوْ مؤمِنَةً اَوْ حَقَّرَهُ لِفَقْرِهِ وَقِلَّةِ ذاتِ يَدِهِ شَهَّرَةُ اللّهُ يَوْمَ القيامة وَفَضَّحَهُ؛ هركه مؤمنى يا مؤمنه اى را خوار دارد و حقير دارد براى درويشى و اندك مالى، خداى تعالى فردا قيامت او را مشهّر و رسوا بكند، و هركه او مؤمنى را يا مؤمنه اى را بهتانى ندهد، يا در او چيزى گويد كه در او نبود، خداى تعالى او را فردا قيامت، بر تلّى از آتش بدارد تا از عهده آنچه گفته باشد، بيرون آيد. ۲

تقوى چه باشد؟

يكى را از بزرگان پرسيدند كه : تقوى چه باشد؟ گفت : هَلْ سَلَكْتَ طَريقا ذاشَوْكٍ؟ فَقال : نَعَم؛ گفت : هرگز در هيچ راه خارستان رفته اى؟ گفت : بلى. و گفت : چگونه كردى؟ گفت : حَذِرْتُ وَتَشَمَّرْتُ. گفت : برحذر و هشيار و دامان چاك زده. گفت : تقوى آن است كه در راه دين هم چنان روى. ۳

1.همان، ج ۲، ص ۳۲۲.

2.همان، ج ۳، ص ۱۷۳.

3.همان، ج ۳، ص ۱۱۶.


ابوالفتوح رازي
158

كبوترى آوازى داد، گفت : دانى تا چه مى گويد؟ گفتند : نه، گفت : مى گويد : سُبحانَ رَبّىَ الاَعلى مِل ءَ سَمائِهِ وَاَرْضِهِ؛ تسبيح مى كنم خداى را چندان كه آسمان و زمين به آن پُر شود.
قُمرى آواز داد، گفت : مى گويد : سُبْحانَ رَبّى الأعلى.
گفت : كلاغ لعنت مى كند بر باج ستان.
گفت و زغن مى گويد : كُلُّ شى ءٍ هالِكٌ اِلاّ اللّهُ؛ همه چيزها هلاك شود الا خداى.
و گفت : سپهرو مى گويد : مَنْ سَكَتَ سَلِمَ؛ هركه خاموش بود سلامت ياود.
و بَبْغا مى گويد : وَيْلٌ لِمَنَ الدُّنيا هَمُّهُ؛ واى بر آن كه دنيا همت او باشد.
گفت : بَزَغ در بانگ مى گويد : سُبْحانَ المَذْكُور بِكُلِّ مَكانٍ؛ پاك است آن خداى كه او مذكور است به هر جاى. و چَرْغ مى گويد : سُبحانَ رَبّىَ القُدُّوسِ؛ باز مى گويد : سُبْحانَ رَبّى.
مَكحول گفت : دُرّاجى به نزديك سليمان آوازى كرد، او گفت : دانى تا چه مى گويد؟ گفتند : نه، گفت : مى گويد : الرّحمنُ عَلَى العرشِ اسْتَوى.
حسن بصرى گفت : رسول صلى الله عليه و آله گفت : خروه در بانگ مى گويد : اُذكُروا اللّهَ يا غافِلونِ؛ ذكر خداى كنى اى غافلان. ۱

پايه اوليا

در حكايات الصّالحين هست كه : فتح موصلى شبى در خانه آمد، در خانه او نه نان بود نه آب بود نه چراغ بود. نماز بكرد و سر بر زمين نهاد در سجده شكر گريستن گرفت و مى گفت : بار خدايا، مرا بى طعامى ابتلا كردى، و در تاريكى بى چراغ بنشاندى.

1.همان، ج ۱۵، ص ۱۹.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148230
صفحه از 256
پرینت  ارسال به