163
ابوالفتوح رازي

صلاح تو است. طلب تو جهاد است و دادن او صلاح يا نادادن؛ تو را آن مجاهدت امتناع نبايد كردن كه : طَلَبُ الحَلالِ جِهادٌ. وَقال عليه السلام : رَجَعْنا الاَصغَر اِلى الجِهادِ الاَكْبَر. تكليف تو يافتن نيست، تكليف تو جستن است: وعَلَىَّ اَنْ اَسْعى وَلَيْسَ عَلَىَّ اِدْراكُ النَّجاح.
آن كه به تو است جِدّ است، و آن كه [به اوست جَدّ است] اين جِدّ جهد است و آن جَهد جهاد، آن جَدّ حظّ است و آن حظّ [حظّ است و آن] به قضاست و بر تو به آن قضا رضاست، چه اگر راضى نباشى سخط تو را اثر نيست. ۱

جبرئيل در زندان با يوسف عليه السلام

وَهْب مُنَبَّه و سُدّى روايت كردند كه چون يوسف عليه السلام در زندان بود، جبرئيل به نزديك او آمد و او را گفت : ايُّها الصديق! مرا مى شناسى؟ گفت : نه، جز كه روى نكو مى بينم و بوى خوش مى يابم، گفت : روح الامين و رسول رب العالمين ام. يوسف گفت : چون آمدى به اين جاى گناهكاران، وَاَنْتَ اَطْيَبُ الاَطيَبينَ وَرأسُ المُقَرَّبين وَرسول ربّ العالمين؟ جبرئيل گفت : يا يوسف، تو نمى دانى كه خداى تعالى جاى ها به مردان پاك بكند، و هر آن كه زمين كه شما در آن جا باشى بهترين زمين ها باشد، و خداى تعالى اين زندان و پيرامن او پاك بكرد به حصول تو در وى، اى سيد پاكيزگان و پسر صالحان و مخلصان! يوسف گفت : يا جبرئيل، مرا چگونه به نام صديقان مى خوانى و از جمله مخلصان و پاكان مى شمارى، و من در جاى گناهكاران گرفتارم و به مفسدان در زندانم؟ گفت : براى آن كه تو مخالفتِ هواى نفس كردى و فرمان آن كه تو را با معصيت خواند نكردى، براى آن نام تو در صديقان بنوشتند و تو را از جمله مخلصان شمردند و درجه پدرانت ارزانى

1.همان، ج ۱۸، ص ۱۰۴.


ابوالفتوح رازي
162

كه مسجد الحرام است مجاور باشم. آن گه او آواز داد كه : يا قوم، فضيل عياض منم، از من مترسيد كه من بر سر آن نيستم كه تا امروز بودم، آن گه از آن جا بيرون آمد و به مكه رفت و مجاور بنشست.
عبداللّه مبارك را پرسيدند كه : چنان فاسقى متهتّك كه تو بودى سبب توبه تو چه بود؟ گفت : من سخت مولع بودم به خمر خوردن و بربط زدن. شبى از شب ها در باغى بودم، خمر مى خوردم، بربط بر درختى نهادم و بخفتم. نيم شب از خواب درآمد، برخاستم تا بربط برگيرم، از شاخ درخت آواز مى آمد كه : اَلَمْ يَأنِ اللّذينَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعْ قُلُوبَهُم لِذِكرِ اللّه . آن آواز مرا لغطى شد، بترسيدم و توبه كردم و سبب توبه و زهد من اين بود. ۱

توكل و رزق بنده

در اخبار ما آمد كه : الرِّزقُ رِزقانِ، رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَرِزْقٌ يَطْلُبُكُ؛ روزى دو است : يكى تو او را طلب مى كنى و يكى او تو را طلب مى كند، آنچه تو او را طلب مى كنى باشد كه بيابى، و آنچه او طلب مى كند لابد تو را بيابد... .
ولكن بناى اين بر توكل است. تا توكل درست نباشد اين حال درست نيابد، و رسول صلى الله عليه و آله گفت : لَوْ اَنَّكُمْ تَتَوَكَلُونَ عَلَى اللّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقُكُم كَما يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدوا خِماصا وَتَرُوحُ بِطانا؛ گفت : شما توكل كردى بر خداى حق توكلش چنان كه بيايد روزى دادى شما را چنان كه مرغان را دهد، بامداد از آشيان ها بيرون آيند حوصله ها تهى، و نماز شام با آشيان ها روند حوصله ها پر.
اما آنچه تكليف توست در اين باب سعى است و طلب كردن روزى از مطلب خود از وجهى حلال، آن گه آنچه صلاح تو است به تو رسد، و آنچه نرسد هم

1.همان، ج ۱۹، ص ۲۸.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 160649
صفحه از 256
پرینت  ارسال به