167
ابوالفتوح رازي

چرا دعاها مستجاب نمى شود؟

ابراهيم ادهم را گفتند : ما بالُنا نَدْعوا فَلا نُجابُ؛ چرا ما دعا مى كنيم اجابت نمى آيد؟ گفت : براى آن كه شما خداى را بشناختى و طاعتش نمى دارى، و پيغامبر را بشناختى و متابعت او نكردى، و قرآن بدانستى و بر آن كار نمى كنى، و نعمت خداى مى خورى و شكرش نمى گزارى، و بهشت بدانستى و طلب نكردى و دوزخ بشناختى و از او بنگريختى، و شيطان را بشناختى و مخالفتش نكردى، و مرگ او را بشناختى و ساز او نكردى، و مردگان را بنگريدى و عبرت برنگرفتى، و عيب خود رها كردى و به عيب مردم مشغول شدى، دعاى شما را كى اجابت كنند؟ ۱

حساب و عذاب قيامت

شيخ ما رحمه الله اعنى الشيخ أبا محمد بن عبدالرحمن بن الحسينىّ الفارسى ثمَّ الخُزاعى گفتى : گروهى گمان برند كه اين آيت [يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِم بِإِمَـمِهِمْ] وعد است و به خلاف آن است، چه اين آيت وعيد است و به آن معنى كه دعوت دو است : دعوت با ثواب و دعوت با حساب. اما دعوت با ثواب ـ قوله تعالى : «وَ اللَّهُ يَدْعُواْ إِلَى دَارِ السَّلَـمِ» و دعوت با حساب اين آيت است : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِم بِإِمَـمِهِمْ» بيانش آن است كه مفضل بن عمر روايت كند از صادق جعفر بن محمد عليهماالسلام كه او را از اين آيت پرسيدم، گفت : يا مفضل، چون روز قيامت باشد، مناديى ندا كند : يا اَيُّها المُقْتَدونَ بالبَرَرَةِ المَعصُومينَ هَلُمُّوا اِلى الحِسابِ فَوَاللّهِ لَدُعاؤُكُمْ بنا وَانتِسابُكُم اِلَينا اَشَدُّ عَلَينا مِن حِسابِكُم وَعَذابِكُم؛ اى آنان كه در دنيا اقتدا به معصومان كردى به شمارگاه آيى. آن گه گفت : به خداى كه اين كه شما را به ما باز خوانند و به

1.همان، ج ۳، ص ۴۸.


ابوالفتوح رازي
166

چهارشنبه و پنج شنبه مقام كردند. رسول صلى الله عليه و آله روز آدينه بيرون شد پس از آن كه نماز آدينه بكرد، بامداد روز شنبه به شِعْبِ اُحُد آمد نيمه شوال سنه ثلاث من الهجره، و كارزار كردند چنان كه طَرْفى از آن در جاى خود بيايد ـ اِنْ شاء اللّه ـ . ۱

جوانى كه از مستى و غفلت توبه كرد

ذوالنّون مصرى گفت : شبى از شب ها برون آمدم، شبى بود مُقْمر و ماهتاب روشن، بر كنار رود نيل مى رفتم گزدمى را ديدم كه مى رفت به شتاب چنان كه من در وى نرسيدم، گفتم : همانا در اين تعبيه اى باشد، بر اثر او مى رفتم تا به كنار آب رسيد، و بزغى بيامد و پشت بداشت تا آن گزدم بر نشست بر پشت او و عَبَر كرد، من گفتم : سُبحان آن خدايى كه اين گزدم را بى سفينه رها نكرد! من نيز عبر كردم. گزدم چون به خشك رسيد دگر باره تاختن گرفتن گرفت و من بر اثر او مى رفتم نگاه كردم بُرنايى را ديدم مست افتاده و مارى سياه عظيم بر سينه او شده و آهنگ دهن او كرده، آن گزدم بيامد و بر پشت آن مار شد و او را نيشى بزد و بكشت و بينداخت و برگرديد. من از آن به شگفت فرو ماندم، بر بالين او بايستادم و به آواز اين بيت ها بخواندم :

يا نائما والخَيلُ يحْرُسُهمِنْ كُلِّ سُوءٍ يَدُبُّ فِى الظُلَمِ
كَيْفَ تَنامُ العُيُون عَن ملِكتأتيكَ مِنْهُ فَوائِدُ النِعَمِ
به آواز من از خواب درآمد، من با اين حال با او حكايت كردم، بر دست من توبه كرد. ۲

1.همان، ج ۵، ص ۳۶.

2.همان، ج ۱۳، ص ۲۲۸.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148226
صفحه از 256
پرینت  ارسال به