169
ابوالفتوح رازي

بِإِمَـمِهِمْ» . اميد است كه شرط آن كه طبيب بيمار نبود، چه اگر طبيب بيمار بود او را نيز طبيب بايد : طبيبٌ يُداوي والطَّبيبٌ مريضٌ. 1

حشمت حضرت سليمان عليه السلام

مقاتل گفت : جنّيان براى او [= حضرت سليمان] بساطى بافتند از زر و ابريشم يك فرسنگ در يك فرسنگ. و او را سريرى بود زرين، آن سرير بر ميان آن بساط بنهادندى، و سه هزار كرسى از زر و سيم و پيرامن آن سرير بنهادندى. پيغامبران بر آن كرسى هاى زرين نشستندى و علما بر كرسى هاى سيم، و گرد بر گِرد ايشان اِنْس بايستادندى، و از پس ايشان جنّ باستادندى، و از بالاى سر ايشان مرغان پر در پر كشيديدندى چنان كه آفتاب بر اين بساط نيوفتادى، و باد صبا [بساط] برداشتى، بامداد يك ماهه را ببردى، و نماز شام يك ماهه باز آوردى.
وَهْب مُنَبَّة گفت : يك روز سليمان عليه السلام بر اين مرتبه كه گفتيم به بزرگى بگذشت و او زمين مى سپرد، بر نگريست سليمان را ديد با اين جلالت، گفت : سُبحانَ اللّهِ لَقَدْ اُوتِىَ آلُ داوُود مُلكا عظيما؛ آل داود را ملكى عظيم دادند.
حق تعالى باد را مى فرمود تا آواز او به گوش سليمان برسانيد. سليمان باد را گفت : بساط فرو نه. باد بساط فرو نهاد. او برزگر را بخواند و گفت : به سمع من رسيد آنچه گفتى و براى آن فرود آمده ام تا تو را اين بگويم، نگر تمناى اين نكنى كه ثواب يك تسبيح كه بنده مؤمن از دل بگويد به نزديك خداى تعالى بيش از اين و به از اين باشد. مرد گفت : خداى تعالى غمانت ببراد چنان كه غم من ببردى به اين گفتار. ۲

1.همان، ج ۱۲، ص ۲۵۴.

2.همان، ج ۱۵، ص ۲۲.


ابوالفتوح رازي
168

ما نسبت كنند در آن مجمع بر ما سخت تر آيد از حساب شما و عذاب شما براى آن كه اين چو تشويرى و خجالتى باشد كه ناپاكى را به پاكى نسبت كنند و آلوده اى را به ناآلوده اى بازخوانند و عاصيى را در پى معصومى دارند. و باقر عليه السلامگفت : كُونُوا لَنا زَيْنا ولاّ تَكُونوا عَلَينا شَيئا؛ ما را زين باشى و بر ما شين مباشى كه به خداى خدا كه حياى ما از عصاة شيعت ما در قيامت سخت تر باشد، از حياء ايشان از گناه شان تا فردا قيامت يكى را از شيعه ما به نزديك تر از او آرند و بدارند با نامه سياه و حالى تباه. او سر در پيش افكنده از شرم گناه با راست نگرد، مصطفى عليه السلام را بيند گويد او را : بد امت بودى مرا و با چپ نگرد، مرتضى را بيند گويد : بد شيعت وبدى مرا، بيان اين آن خبر است كه نافع روايت كند از عبداللّه عمر كه رسول صلى الله عليه و آلهگفت : اَلا مَنْ طَلَبَنى يَوْمَ القِيامَةِ فَلْيَطْلُبِنى عِندَ المِيزانِ مُحمارّا وَجْهى عَرِقا جبينى حَياءً مِمّا اَحْدَثَتْ اُمّتى بَعْدى؛ گفت : هركه مرا جويد روز قيامت، گو مرا به نزديك ترازو جوى روى سُرخ شده و پيشانى خوى گرفته به شرم آنچه امتان من از پَس من كرده باشند. يا عجب! آن معصومان را از كرده تو شرم خواهد بودن تو را از كرده خود شرم نيست! باش تا فردا كه تو را در موقف محاسبت بدارند: وَلَوْ تَرى اِذَ المُجْرِمونَ ناكِسُوا رؤسِهِم عِنْدَ رَبِّهم ؛ ... سرها در پيش افگنده، روى آن ندارند كه سر بر دارند و چشم آن ندارند كه چشم باز كنند، بر راست نگرند انبيا را ببينند، و بر چپ نگرند اوصيا را بينند [از پيش نگرند ملائكه مقرب را بينند] قاضيى كه رشوت نگيرد، گواهان كه ميل نكنند، ترازويى كه در او شَطَطى نباشد، شمارى كه در او غلطى نباشد، محاسبى كه او را سهو نباشد، خطابى كه در او لغو نباشد. آن بيچاره در چنان حالتى بر چنان مثالى هيچ فرياد رس ندارد و هيچ منفسى ندارد جز اميد به رحمت خداى و شفاعت معصومانى كه او امروز خود را بر فتراك ولايت ايشان بسته است، اميد آن كه فردا نسبتش با او و دعوتش با او كنند كه : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِم

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148266
صفحه از 256
پرینت  ارسال به