17
ابوالفتوح رازي

جمله ايشان: حارث بن صِمَّه و حَرّام بن مِلْحان و عُروة بن أسماء و نافع بن بُدَيل بن وَرْقاء الخُزاعى ـ و اين مرد از پدران ماست ـ و اين در صفر بود سال چهارم از هجرت... . ۱
نيز در دو جاى ديگر تفسير اشاره دارد كه بديل بن ورقاء نياى اعلاى اوست؛ از جمله در تفسير آيه «هُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ الْهَدْىَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ»۲ گويد:
... ايشان در اين بودند، بديل بن ورقاء الخزاعى برسيد، و او از پدران ماست؛ اعنى مصنف الكتاب و بنو خزاعه عيبه نصح رسول بودند از جمله اهل تهامه. ۳
همچنين در قصه فتح مكه گويد:
بنو خزاعه چون در مكّه آمدند، پناه با سراى بديل بن ورقاء دادند، و او سيّد قوم بود و او از پدران مصنف اين كتاب است. ۴
بر اساس تصريح خود ابوالفتوح، نافع بن بديل بن ورقاء، جدّ اعلاى اوست؛ امّا ميرزاحسين نورى او را از نسل عبداللّه بن بديل بن ورقاء دانسته است؛ آنجا كه گويد:
ابى الفتوح الرازى المنتهى نسبه الشريف إلى عبداللّه بن بديل ابن ورقاء الخزاعى... . ۵
مرحوم قزوينى در اين باره مى نويسد:
بدون شك، اين فقره از مرحوم محدّث نورى، با آن تتبّع فوق العاده كه از او معهود است، فقط ناشى از طغيان قلم است كه ما بين دو برادر خلط و يكى را به ديگرى اشتباه نموده است. ۶

1.روض الجنان، ج۵، ص ۱۴۸ ـ ۱۴۹.

2.سوره فتح، آيه ۲۵.

3.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۵۴.

4.همان، ج۲۰، ص ۴۴۰.

5.خاتمة المستدرك، ج ۳، ص ۷۲.

6.خاتمة الطبع، ص ۶۱۶ .


ابوالفتوح رازي
16

بوده است. ۱ پس اگر ابوالفتوح رازى تنها آخرين سال حيات وى (سال پانصد هجرى) را درك كرده باشد و از او روايت نموده باشد و او را در آن سال، دستِ كم بيست ساله فرض كنيم، يقينا تولد وى پس از سال 480 هجرى ممكن نيست روى داده باشد.
ابوالفتوح رازى در اثناى تفسير خود تصريح كرده كه از اولاد نافع بن بُديل بن وَرقاى خُزاعى است؛ آنجا كه در تفسير آيه «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»۲ گويد:
و بعضى دگر گفتند: آيت در شهيدان چاه معونه آمد، و قصه آن اين بود كه محمد بن اسحاق بن يسار گفت باسناده از حُمَيد طويل، از انس بن مالك و جماعتى ديگر از اهل علم روايت كردند كه ابو بَراء عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب ملاعب الاسنة ـ كه سيد بنى عامر بن صعصعه بود ـ به نزديك رسول آمد به مدينه، و او را هديه نيكو آورد. رسول عليه السلام هديه او قبول نكرد و گفت: يا ابا براء، من هديه مشركان نپذيرم. اسلام آر، اگر خواهى كه هديه تو قبول كنم. و اسلام بر او عرضه كرد و بگفت او را آنچه خداى وعده داده است مؤمنان را از كرامت و نعمت و ثواب، و قرآن چند آيت بر او خواند.
او اسلام نياورد ولكن نزديك بود و قول رسولْ او را نكو آمد و گفت: اى محمد، اين دين كه تو ما را با او دعوت مى كنى، دينى نكوست. اگر جماعتى صحابه را بفرستى با اهل نجد تا ايشان را دعوت كنند به اين دين، اميد من چنان است كه اجابت كنند. رسول عليه السلامگفت: من ايمن نباشم بر ايشان كه ايشان را به ميان قوم كفار فرستم، كه ايشان را بكشند. ابو بَراء گفت: در حمايت من اند، ايشان را بفرست.
رسول عليه السلام مُنْذِر بن عمرو را با هفتاد مرد از اخيار مسلمانان بفرستاد؛ از

1.لسان الميزان، ج۲، ص۲۵۰.

2.سوره آل عمران، آيه ۱۶۹.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148307
صفحه از 256
پرینت  ارسال به