183
ابوالفتوح رازي

چه فانى كرد، و از جوانيش كه در چه به سر آورد، و از مالش كه از كجا جمع كرد و كجا نهاد، و از ولايت ما اهل البيت. ۱

دل هاى سخت شده

در عهد ابوبكر صدّيق جماعتى از يمن آمدند و گفتند : چيزى از قرآن بر ما خوانى، بر ايشان خواندند، ايشان بگريستند. ابوبكر گفت : اول ما نيز چنين بوديم، چون قرآن مى شنيديم مى گريستيم، فَالآنَ قَسَتْ قُلُوبُنا؛ اكنون دل هاى ما سخت شد. ۲

دليل نبوت رسول اللّه صلى الله عليه و آله

... رسول صلى الله عليه و آله به غزاء مُحارِب و بنى اَنْمار شد به منزلى فرو آمد و مسلمانان فرود آمدند، و از مشركان هيچ كس پديد نبود. رسول صلى الله عليه و آله برخاست و به قضاى حاجتى برفت، و باران مى آمد. چون رسول صلى الله عليه و آله فارغ شد و خواست تا با لشكرگاه آيد، رود درآمده بود و حايل شده رسول صلى الله عليه و آله از آن جانب بماند تنها و سلاح نداشت، برفت و در زير درختى بنشست. از سر كوه حُوَيْرِثُ بنُ الحارث نگاه كرد. رسول صلى الله عليه و آله [را] از دور بديد، اصحابش را گفت : هذا محمد قَد اَنْقَطَعَ مِنْ اَصحابِهِ؛ آن محمد است كه تنها آن جا نشسته است و از اصحاب خود تنها شده، قَتلَنِىَ اللّهُ اِنْ لَمْ اَقْتُلْهِ؛ خداى مرا بكشاد اگر او را بنكشم. بيامد شمشير به دست گرفته و بركشيده ـ كه رسول خبر داشت ـ به سر او رسيده بود با تيغ، گفت مَنْ يَمْنَعُكَ مِنّى؛ تو را از من كه حمايت كند؟ رسول صلى الله عليه و آله گفت : اللّه ، خداى تعالى مرا از تو حمايت كند، آن گه گفت : [اللّهم] اِكفِنى حُوَيرثَ بْنَ الحارِثِ بِما شِئتَ؛ بار خدايا، شرّ اين مرد كفايت كن مرا به هرچه خواهى. آن گه تيغ برآورد تا بر رسول زند، فرشته اى بيامد و پرى بر

1.همان، ج ۱۱، ص ۳۴۸.

2.همان، ج ۷، ص ۱۱۱.


ابوالفتوح رازي
182

خداى تعالى، مواصلتان شان فِى اللّه باشد و مفارق شان فِى اللّه ، و مردى كه او را زنى ذات جمال با خود دعوت كند به فساد، او رها كند او را براى خداى تعالى. و مردى كه به دست راست صدقه اى بدهد از دست چپ پوشيده دارد. و مردى كه در خلوت خداى تعالى را ياد كند از ترس خداى بگريد.
و اين عُلُوّ همت كارى عظيم است و در هركس نيابند، و آن را كه آن باشد خود گمان برد كه از او توان گرتر در جهان كس نيست. دنيا و حطام او در چشم او واقعى ندارد و چيزى نسنجد از سر همت خود. اگر به پادشاه نگرد رعيت بيند او را، امير به نزديك او همان و حَشَم به نزديك او همان. ازين قديم جَلَّ جَلالُهُ رسول خود را مدح كرد كه شب معراج چون كَوْن و كاينات بر او عرض كردند، از بلند همتى به گوشه چشم با هيچ ننگريد، عرش با عظمت و كرسىّ با سَعَت و لوح با بَسطت و قلم بر جِريَت و بهشت با نعمت و دوزخ با سطوت، نه به اين طمع كرد و نه از آن بشكوهيد، لاجرم قرآن مجيد [ش] چنين ستود كه: «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى» . و آنها كه در دور دولت او بودند، اقتدا بدو كردند و همت بلند داشتند از آن كه از هر كسى بل از هر خسى چيزى خواهند كه در آن، وضع قَدْرِ ايشان باشد، و عمر بر فقر و فاقه به سر بردند و بدان راضى بودند. ۱

در قيامت از پنج چيز پرسند

و در خبر است از صادق عليه السلام كه گفت : هيچ كس نباشد و الا در قيامت از او چند چيز بپرسند : عَنْ عُمْرِهِ فِيما اَفْناهُ، وَعَنْ شَبابِهِ فِيما اَبلاهُ وَعَنْ مالِهِ مِن اَيْنَ اكْتَسَبَهُ وَاَيْنَ وَضَعَهُ، وَعَنْ وِلايَتِنا اهْل البَيتِ؛ گفت : او را از اين پنج چيز بپرسند، از عمرش كه در

1.همان، ج ۴، ص ۷۹ و ۸۷ .

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148231
صفحه از 256
پرینت  ارسال به