207
ابوالفتوح رازي

صدق نيت

در خبر است كه چون آيت تحريم خَمر آمد، و تحريم خمر مؤكد شد، رسول صلى الله عليه و آلهزجر مى فرمود آن را كه خمر مى خورد، و هر كجا مى يافتند مى ريختند.
يك روز رسول صلى الله عليه و آله در كويى از كوى هاى مدينه مى رفت، برنايى از انصار از آن سو مى آمد قَرابه اى خمر بر سر گرفته چون رسول را بديد بترسيد و متغير شد و مفرّى طلب كرد تا بگريزد يا راه بگرداند، راه نبود. در دل نيت با خداى تعالى رايت كرد و گفت : بار خدايا اگر اين يك بار ديگر پرده فروگذارى، دگر با سَرِ اين خطا نروم. آن گه ترسان و لرزان مى آمد. تا به رسول رسيد، سلام كرد، رسول صلى الله عليه و آلهگفت : اى فلان، چيست اين كه دارى؟ نيارست گفتن كه خمر است، گفت : پاره اى سركه است يا رسول اللّه ! رسول صلى الله عليه و آلهگفت : مرا دِه. او قرابه از سر بگرفت و با دلى خايف و دستى لرزان پاره اى بر دست رسول ريخت. راوى خبر گويد كه : سركه صافى پاكيزه بود. رسول صلى الله عليه و آله از آن بچشيت و ياران بچشيتند. مرد متعجب فرو ماند و گفت : يا رسول اللّه ! به آن خداى كه تو را به حق به خلقان فرستاد كه من خمر در اين قرابه كردم. گفت : راست مى گويى، ولكن چون مرا ديدى در دل چه نيت كردى؟ گفت : توبه نصوح كردم و گفتم : بار خدايا، اگر اين يك بار ديگر مرا رسوا نكنى، با سَرِ مانند اين نروم. گفت : لاجرم چون خداى تعالى از نيت تو صدق شناخت حال بگردانيد و خمر در قَرابه سركه كرد، آن گه اين آيت برخواند : «إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ» . ۱

1.همان، ج ۱۱، ص ۱۹۷.


ابوالفتوح رازي
206

بن مظعون گفت : يا محمد تا من با تو مى نشينم نديدم كه چونين كردى كه امروز، اين به راى كردى؟ اين چشم در آسمان رها كردن به دو نوبت و گوش باز كردن و سر جنباندن چرا بود؟ با كه مى گفتى و از كه مى شنيدى؟ رسول صلى الله عليه و آله گفت : بدان كه رسول خداى به من آمد و پيغامى آورد مرا از خداى. گفت : چه پيغام آورد؟ گفت : اين آيت كه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاْءِحْسَـنِ...» الى قوله : «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» . آيت بر او خواند. عثمان مظعون گفت : از آن روز اسلام در دل من قرار گرفت و رسول صلى الله عليه و آلهرا دوست بداشتم.
عِكرمه روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله اين آيت بر وليد خواند، گفت : يَابنَ اَخْ بازخوان. رسول صلى الله عليه و آله بازخواند، گفت : اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَاِنَّ عَليه لَطَراوَةً وَاِنَّ اَعْلاهُ لَمُثْمِرٌ وَاِنَّ اَسْفَلَهُ لَمُعْدِقٌ. وَما هُوَ بِقَوْلِ البَشَر؛ گفت : وَاللّهِ كه در او حلاوتى و شيرينى هست و بر او طراوتى و تازگيى هست و بالاى آن ميوه دار است و زير او شاخ آور است. و اين نه كلام آدميان است. ۱

صبر بر مرگ فرزند

انس مالك روايت مى كند كه : مردى از جمله صحابه بود، مادام پيش رسول صلى الله عليه و آلهبودى. پسركى داشت فرمان يافت. روزى چند به مسجد نمى آمد. رسول صلى الله عليه و آلهگفت : فلان چرا به مسجد نمى آيد؟ گفتند : يا رسول اللّه ، او پسركى داشت فرمان يافته است براى آن نمى آيد گفت : بخوابانيدش. او را بخوابانيدند. گفت : يا فلان، بهشت را هشت در است و دوزخ را هفت. تو راضى نباشى كه به هر درى كه فراز شود از درهاى بهشت او ايستاده باشد، پدر را بيا كه من بى تو در بهشت نخواهم رفتن، مرد، دل خوش گشت. ۲

1.همان، ج ۱۲، ص ۸۳ .

2.همان، ج ۲، ص ۲۴۴.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 160634
صفحه از 256
پرینت  ارسال به