209
ابوالفتوح رازي

كلبى گفت : بعد از نزول اين آيت [= «وَيَسْـ?لُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» = از تو مى پرسند كه از چه انفاق كنند؟ بگو : از آنچه افزونى است] كسى كه آن چنان نكرد، چون كسى را چيزى بودى و خواستى كه از آن صدقه اى قوت خود و قوت عيال خود از آن جا برداشتى و آنچه فضله بودى صدقه كردى، و اگر مرد اهل حِرفت بود، يك روزه نفقه برداشتى از آن جا و باقى صرف كردى.

صدقه

جابر بن عبداللّه انصارى گويد كه : رسول صلى الله عليه و آله در بُستانى شد از آنِ اُمُّ مَعْبَد، او را گفت : اين غِرْس كافرى نشانده است ـ يا مسلمانى؟ [اُمُّ مَعْبَد] گفت : يا رسول اللّه ، مسلمانى نشانده است. گفت : هيچ مسلمانى نباشد كه او غرسى نشاند، از آن جا آدمى يا چهارپايى يا مرغى بخورد و الا او را صدقه اى مى نويسند تا به روز قيامت. ۱

صرف بهاى مصحف در راه خير

و در اثر هست كه : زُبيده اُمّ جعفر زن هارون الرشيد مصحفى قرآن بفرمود نوشتن به نود پاره به زر، و پشت هاى آن زرين كرده بود مرصّع به انواع جواهر بيش بها، يك روز قرآن مى خواند، در آن دفتر به اين آيت رسيد : «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» ، با خويشتن انديشه كرد، گفت : من در جهان چيزى از اين دوست تر ندارم، كس فرستاد و زرگران را بخواند و آن زر و جواهر بفروخت و بهاى آن در چاه هاى باديه صرف كرد كه تا امروز منسوب است با او. ۲

1.همان، ج ۴، ص ۶۴ .

2.همان، ج ۴، ص ۴۲۹.


ابوالفتوح رازي
208

صدق نيت

در خبر مى آيد كه : روز قيامت بنده اى را در قيامت آرند و صحيفه عمل او در دست او نهند، او نامه باز كند، در اول صحيفه حجى بيند مقبول مبرور، ساعتى در آن مى نگرد و انديشه مى كند، مرد حج كرده نباشد. حق تعالى مى گويد : برخوان صحيفه عملت. او گويد : بار خدايا! سهو و غلط بر تو روا نيست، من در دار دنيا حج نكردم، و اين جا حجى مقبول نوشته است! حق تعالى گويد : تو حج نكردى ولكن فلان روز ياد دارى كه قافله حج مى گذشت تو آب در چشم بگردانيدى و گفتى : كاشك تا من استطاعت داشتمى تا با اينان برفتمى. من از تو صدق دانستم، در ديوان تو حجّى بنوشتم. ۱

صدقه

جابر روايت كند كه : مردى به نزديك رسول آمد و گفت : يا رسول اللّه ! هذِهِ بَيضَةٌ ذَهَب اَصَبْتُها مِنْ بَعْضِ المعادِنِ لا اَمْلِكُ غَيْرَها اُرِيدُ اَنْ اَجْعَلَها صَدَقَةً للّهِ؛ گفت : مردى شكل خايه زرّين بياورد پيش رسول صلى الله عليه و آله و گفت : يا رسول اللّه ، به خداى كه من جز اين ندارم و مى خواهم كه صدقه كنم براى خدا.
رسول صلى الله عليه و آله رو از او بگردانيد، او به دگر جانب آمد و اين بگفت. رسول صلى الله عليه و آله از او به خشم آمد، از دست او بستد و بينداخت، چنان كه اگر بر او آمدى عضوى تباه كردى از او، و گفت : چون مى گويى كه هم اين دارم صدقه را چه خواهى كردن؟ آنگهى گفت : يكى از شما مى آيد و جمله مال صدقه مى كند، آن گه به درها مى گردد و سؤال مى كند، اَفْضَلُ الصَّدَقَةِ ما كانَ عَنْ ظَهْرِ غِنىٍ، وَلْيَبْدَأَ اَحَدُكُم بِمَنْ يَعُلُ؛ فاضل تر صدقه آن بود كه از سر توان گرى باشد، و يكى از شما بايد كه ابتدا به عيال خود كند.

1.همان، ج ۴، ص ۱۴۹.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148201
صفحه از 256
پرینت  ارسال به