213
ابوالفتوح رازي

مصوّران عالم در وقت نگاشتن صورت از آب احتراز كنند، سَرِ قلم از آب نگاه دارند تا مُتفشّى نشود، از تاريكى احتراز كنند تا نقش مشوّش نشود. من از كمال قادرى در سه ظلمت : فِى ظُلُماتٍ ثَلثٍ...، ظلمت شب و ظلمت رحم و ظلمت شكم بر آب چنين صورت بديع نگارم كه مصوّران از آن عاجز و حيران مانند. بتگر به آلت من بت نگارد، قدرت از من و محل من و اسباب آلت از من، و اگر آن نباشد نتواند.
آن گه خود بتراشيد و خود بنگارد و خود بپرستد. هيچ عاقل اين روا دارد كه تراشيده خود پرستد، و نگاشته خود را بندگى كند و نشانده خود را خدمت كند!
آن گه ايشان به آلت، صورتى برآرند بى معنى، من بى آلت صورتى چنين برآرم با چندين معانى، از پاره اى پيه چشمى بينا سازم، و از پاره اى استخوان گوشى شنوا سازم، و از پاره اى گوشت زبانى گويا برآرم، و از قطره اى خون دل دانا پديد آرم، سُبحانَ مَنْ بَصَّرَكَ بِشَحْمٍ وَاَسْمَعَكَ بِعَظمٍ وَانْطَقَكَ بِلَحْمٍ وَاَعْلَمَكَ بِقَطْرَةٍ دَمٍ. تن تو بر مثال كوشكى بيافريدم، همه بنايان عالم اساس و قاعده قوى نهند، و هرچه بالاتر مى روند مى كاهند تا بايستد، من به خلاف اين كردم قاعده تو از ساق هاى باريك نهادم، آن گه هرچه بالاتر بود سطبرتر كردم، تا بدانى كه چنان كه فعل من با فعل كس نماند، من با كس نمانم. بناى آن كوشك بر اين دو ساق باريك نهادم، هيچ بنّا بِنا بر دو ستون ننهد، بر چهار ستون نهد، آن گه هرچه بالاتر سطبرتر تا به ران ها و كفل.
آن گه از جوف تو قصرى مجوّف كرد و در او از صدر تو مَلِكى ساختم و از دل او در او سريرى نهادم. و بر آن سرير ـ [لابل] در آن سرير ـ از تامور دلت اميرى نشاندم، آن تامور مأمور من است و آمر تو است و امير تن است، و امار مصالح و مفاسد تو است. اماره امارت او آن است كه تا او نفرمايد چشم نبيند و تا [او ]اشارت نكند گوش نشنود، تا او نخواهد زبان نگويد، تا او نگويد بينى نبويد و تا او


ابوالفتوح رازي
212

سرّاء و ضرّاء و نيك و بد دليل است، و بر دشمنان سلاح است، و به نزديك غُرَبا تقرب است.
خداى تعالى، به او رفيع بكند قومى را و ايشان را در خيرات پيشرو كند كه به ايشان اقتدا كنند و بر پى ايشان بروند و به اعمال ايشان نگرند، و به افعال ايشان اقتدا كنند و با رأى ايشان شوند.
فريشتگان در حلقت ايشان رغبت كنند و پرهاى خود رادر ايشان مالند، و در نماز براى ايشان استغفار كنند، هر تر و خشكى براى ايشان آمرزش خواهد تا ماهيان دريا و هوّام آب، و سباع زمين و انعام و چهارپا، و آسمان و ستارگان.
اَلا! و علم حيات دل است بر نابينايى، و نور چشم است از ظلمت و تاريكى، و قوت تن است از ضعف، بندگان را به پايه آزادان رساند و به مجالس جلوس افگند. انديشه در او برابر روزه در روز باشد، و درس او برابر قيام شب باشد. حلال و حرام به او شناسند، و رَحِم بدو پيوندند. پيشرو عمل است و عمل تابع او [ست]، نيكبختان را الهام دهند و بدبختان را از او محروم كنند. ۱

علم و قدرت خداى تعالى

بخشى از آيه 9 سوره زمر «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَخْفَى» ، آن گه بيان كرد كه مقادير آنچه ايشان مستحقّند از اجزاء ثواب و عقاب بر اَفعال و اقوال ايشان بر من پوشيده نيست، كه من عالم الذّاتم و هيچ چيز نباشد در آسمان و زمين از جليل و حقير و صغير و كبير و نهان و آشكارا كه بر من پوشيده بود.
آن گه گفت : با كمال عالمى كمال قادرى است مرا، آنچه دگر قادران نتوانند من توانم، و آنچه دگر عالمان ندانند من دانم. من در رحم بر آب صورت نگارم، همه

1.همان، ج ۴، ص ۲۳۱.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148256
صفحه از 256
پرینت  ارسال به