221
ابوالفتوح رازي

بجوييم كه علم شعر و كهانت و سحر داند تا برود و با اين محمد سخنى گويد. عُتبة بن ربيعة گفت : من علم شعر و كهانت و سحر دانم، و بر من هيچ پوشيده نيست. من بروم و با او بگويم و از او بشنوم، و شما را خبر دهم. آن گه بيامد و به نزديك رسول آمد، گفت : يا محمد! تو به هرحال بهتر نه اى از پدران و اجداد خود، اين كه تو مى گويى، ايشان نگفتند. اگر غرض تو از اين گفتار رياست است، تا لواى قريش براى تو ببنديم و تو را مقدم و رئيس خود كنيم، و كس بر تو تقديم نكند. و اگر غرض آن است كه زنى خواهى از آن قبيله كه تو اختيار كنى، براى تو زنى خواهيم با مال و با جمال. و اگر غرض مال است، چندانى مال دهيم تو را كه توان گر شوى تو و اعقاب تو. او اين همه مى گفت و رسول صلى الله عليه و آله خاموش بود، هيچ جواب نمى داد تا چون تمام بگفت، رسول صلى الله عليه و آله گفت : «بسم اللّهِ الرحمن الرحيم؛ «تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ (فصلت:۲) كِتَـبٌ فُصِّلَتْ ءَايَـتُهُو قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» تا به آن جا رسيد كه : «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُواْ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ» .
گفت : چون به اين جا رسيد، عُتْبَه دست بر دست او نهاد و او را سوگند داد به حق رَحِم و خويشى. رسول صلى الله عليه و آله خاموش شد، عُتبه برخاست و با خانه خود رفت و با نزديك قريش نشد، ايشان گفتند : عُتبه كجا رفت؟ نبايد تا صابى شد و ميل كرد به دين محمد. يا محمد طعامى به او داد، به طمع طعام او فريفته شد. آن گه برخاستند و به خانه عتبه آمدند، او را گفتند : يا عُتبه! چرا با نزديك ما نيامدى؟ همان صابى شده اى؟ يا طعام محمد تو را بفريفت؟ عُتبه خشم گرفت، گفت : مال من از مال شما بيشتر است، ولكن من به نزديك او شدم با او فصلى گفتم چنين، مرا جواب داد به كلامى كه نه شعر است و نه كهانت است و نه سحر، آنچه رسول صلى الله عليه و آله از اين سورت [= فُصّلت] بر او خوانده بود باز خواند آن جا بر ايشان تا به آن جا كه خوانده بود.


ابوالفتوح رازي
220

كلمه اى كه مايه امن است

على بن الحسين زين العابدين عليه السلام گفت : مردى به غزا رفت به زمين روم، و او را عادت بودى چون خالى بودى به آواز بلند لا اِلَه اِلاَ اللّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَه گفتنى. يك روز در مرغزار و گفت : چه گفتى؟ گفت : آنچه شنيدى. گفت : وَاللّهِ كه اين كلمه است كه خداى تعالى گفت : «مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُو خَيْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَـلـءِذٍ ءَامِنُونَ» ؛ [هركه آرد نيكى، او راست خيرى به از آن، و ايشان ]از ترس] آن روز ايمن باشند]. ۱

مال بخيل

... اميرالمؤمنين على گفت : بَشِّر مالَ البَخيل بحادثٍ اَوْ وارِثٍ؛ بشارت ده مال بخيل را به حادثه يا وارثى، و هم او گفت عليه السلام : البَخيلُ مُستَعْجِلٌ لِلْفَقْرِ يَعيشُ فِى الدُّنيا عَيْشَ الفُقَراءِ وَيُحاسِبُ فِى القِيامَةِ حِسابَ الاغنياء؛ گفت : بخيل استعجال درويشى مى كند، در دنيا زندگانيش چون زندگانى درويشان باشد، و در قيامت حسابش به حساب توانگران باشد، پس چون چنين باشد، بخل صاحبش را بهتر نبود، بل بتر بود. ۲

محمد صلى الله عليه و آله هرچه گويد راست است

جابر بن عبداللّه انصارى روايت كند كه : جماعت قريش با ابوجهل بنشستند و راى زدند در كار رسول صلى الله عليه و آله و گفتند : كار محمد بر ما مُلتبس شد اگر مردى را

1.همان، ج ۲، ص ۳۲۴.

2.همان، ج ۵، ص ۱۸۲.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148309
صفحه از 256
پرینت  ارسال به