225
ابوالفتوح رازي

مزاح

گويند يك روز معتزلى با اشعرى حاضر آمد تا مناضره كند و معتزلى خفيف العارضين بود و اشعرى كثيف اللَّحْيه بُود. اشعرى بر سبيل تعريض گفت : وَالبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّه وَالَّذى خَبُثَ لا يَخرُجُ اِلاّ نَكِدا. معتزلى حالى جواب داد : قل لا يَستَوى الخبيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ اَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الخَبيثِ. ۱

مسلمان برادر مسلمان است

ابوهريره روايت كرد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت : المُسْلِمُ اَخُو المُسْلِم لا يَظْلِمُهُ وَلا يَعيُبُه وَلا يَخْذُلُهُ وَلا يَتَطاوَلُ عَلَيه فى البنيانِ فَيَسْتُر عَنْهُ الريْحَ الاّ باِذْنِهِ وَلاَ يُؤُذيهِ بِقُتار قِدِة اِلاّ اَنْ يَغرَفَ لَهُ وَلا يَشتَرى لِبَنِيه الفاكِهَةَ فَيَخْرُجونَ بِها صبيان جارِهِ ولا يُطْعِمُنَهُم مَنها اِحفَظُوا وَلا يَحْفَظُوا مِنْكُم اِلاّ قليلٌ؛ گفت : مسلمان برادر مسلمان است. نبايد تا بر او ظلم كند يا بر او عيب كند يا او را رها كند يا بنيان يا ديوار از بالاى سر او ببرد تا باد بر او جهد مگر به دستورى او و او را به بوى خوردنى نرنجاند چون ديگ پزد و بوى او به او رسد بايد تا او را نصيب دهد و اگر براى كودكان خود ميوه خرد [و] ايشان از سراى بيرو برند كودكان همسايگان بينند، ايشان را نصيب دهد. آن گه گفت : اين وصايت نگاه دارى از من و كم نگاه دارند. ۲

مشورت و فوايد آن

و حسن بصرى گفت : خداى تعالى دانست كه او [رسول اللّه صلى الله عليه و آله] را به اين حاجت نيست ولكن خواست تا مردمان به او اقتدا كنند از پس او، و دليل اين

1.همان، ج ۷، ص ۱۶۹.

2.همان، ج ۱۸، ص ۲۳.


ابوالفتوح رازي
224

از وقت كامش بسوزد، تا بدانى كه راحت دنيات به رنج آميخته است. اين نه سراى خلوص است و نه جاى اخلاص است، اين جات راحت خلاص نباشد.
چون آدم با پايه و منزلت او تا اين همه رنج نبُرد يك لقمه حلال در دهن ننهاد، تو مى خواهى تا بى رنج، حلال به دست آرى!؟ به رنج دست آيد و مجاهدت و مكابدت كه طَلَبُ الحَلالِ جهادٌ. آن گه در حال پدرت، آدم، انديشه نكنى كه به يك ترك مندوب موجب خروج او شد از بهشت. تو مى پندارى كه ترك چندين واجبات و ارتكاب چندين مقبّحات موجب دخول تو خواهد بود به بهشت! اِيْنت انديشه خطا كه تو كردى... . ۱

مردى صادق و مخلص

و در خبر است كه : يك روز ابوذر غفارى رحمه الله حديثى روايت مى كرد از رسول صلى الله عليه و آلهجماعتى صحابه او را به دروغ مى داشتند و تصديق او نمى كردند. چون رسول صلى الله عليه و آلهدر آمد او شكايت با رسول كرد، رسول صلى الله عليه و آله گفت : ما اَظَلَّتِ الخَضْراءُ وَلا اَقَلَّتِ الغَبْراءُ اَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْ اَبى ذَرٍّ؛ گفت : آسمان سايه بر كس نيافكند و زمين كس را برنگرفت و راستى گرتر از آنِ بوذَر. چون اين مى گفت : اميرالمؤمنين على عليه السلام از در مسجد مى درآمد، رسول گفت : اِلاّ هَذا الرَّجُل المُقْبِلَ فَاِنَّهُ الصِّدّيقُ الاَكبَرُ وَالفارُوقُ الاَعظَمْ. ۲

مرگ

و اميرالمؤمنين عليه السلام گفت : ما رأيتُ يَقيناى اَشْبَهَ مِنَ المَوْتْ؛ من هيچ يقين نديدم كه به شك بهتر ماند از مرگ، يعنى يقين است به حقيقت، و مردمان با او چنانند كه كسى كه شاكّ باشد، يعنى نه عمل آنان مى كنند كه مرگ به يقين دانند. ۳

1.همان، ج ۸ ، ص ۱۵۶.

2.همان، ج ۱۰، ص ۷۷.

3.همان، ج ۱۱، ص ۳۵۳.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148208
صفحه از 256
پرینت  ارسال به