229
ابوالفتوح رازي

نمى دانم كه در آسمان خدايى هست. او گفت : خداى آسمان و زمين خداى من است و اگر تو در مُلك زمين دعوى مى كنى دانى كه تو را در مُلك آسمان هيچ بنرود، چه اين آفتاب و ماه و ستارگان بر اين صفت به فرمان خداى روانند. او گفت : به آسمان روم و بنگرم تا اين خداى آسمان چيست، آن گه چهار بچه كركس بگرفت و ايشان را مى پرورد و گوشت مى داد تا بزرگ شدند و قوى گشتند، و تابوتى بساخت و آن را دو در ساخت. يكى به بالا، يكى به زير. و در آن تابوت نشست و ديگرى را با خود در آن جا نشاند و آن تابوت در پاى آن كركسان بست و عصاى ها گرفت و پاره اى گوشت بر سر آن عصا بست و از بالاى آن تابوت بربَست چنان كه آن كركسان به آن گوشت مى نگريدند و به طمع آن گوشت به جانب بالا مى پريدند. چون در هوا دور برفتند. نُمرود صاحبش را گفت : آن در كه بر بالاست بگشاى و بنگر تا به آسمان نزديك شديم يا نه؟ او در بگشاد و بنگريد، گفت : آسمان هم آن جاست كه بود و هيچ اثر نكرده است اين رفتن ما. درِ زير بگشاى و بنگر تا از زمين چون افتاده ايم. او در بگشاد، و فرو نگريد، گفت : زمين مانند دريايى سپيد مى بينم و كوه ها مانند دودى سياه. گفت : رها كن تا برويم. درها فرو كردند و كركسان مى پريدند تا چندان بپريدند كه باد منع كرد ايشان را از پريدن. گفت : درها بگشا و بنگر. او درِ بالا بگشاد و بنگريد، گفت : آسمان هم چنان مى نمايد كه از زمين مى نمود، و دَرِ زير بگشاد و بنگريد، گفت : زمين چون دودى سياه مى نمايد، و آوازى شنيد كه گفت : يا اَيَّتُها الطُاغِيَة اَيْنَ تُريد؛ اى طاغى كجا مى روى؟
عكرمه گفت : با او در تابوت غلامى بود با كمان و تير، چون به آن جا رسيد كه بيش از آن نتوانست رفتن، تير بينداخت، باز پس آمد خونالود، او گفت : كُفِيتُ اَمْرَ السّمَاءِ؛ كار آسمان كفايت شد شما را... آن گه نمرود بفرمود تا عصا باشگونه كردند و آن سر كه بر او گوشت بود به زير كردند. كركسان سر به زير نهادند، حق تعالى


ابوالفتوح رازي
228

ببردم چون به سر كوه رسيدم، سوارى برآمد بر اسپى اشهب نشسته و مرا گفت : اى دزد دست راست بيرون كن. من دست بيرون كردم، دست من بر سنگى نهاد و به سنگى ديگر جدا كرد و در گردن من فكند و گفت : برو هم اين ساعت و راحله با اعرابى بسپار، من بيامدم و راحله باز آوردم. من گفتم : سُبحانَ مَنْ لا يُضَيَّعُ وَاديِعُهُ وَلا يُخَيَّبُ سائِلُهُ؛ سُبحانِ آن خداى كه ودايع او ضايع نشود و سائل او خايب نشود. و رسول صلى الله عليه و آلهگفت : لَوْ تَوَكَّلتُمْ عَلَى اللّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُم كَما تُرزَقُ الطَّيرُ تَغْذُوا خِماصا وَتروحُ بِطانا؛ اگر توكل كنيد بر خداى حق توكل شما را روزى دهد چنان كه مرغان را، بامداد از آشيان ها بيرون آيند حوصله ها تهى و نماز شام با آشيان ها شوند حوصله ها پُر. ۱

مقام شهيد

در خبر است از رسول صلى الله عليه و آله كه : خداى تعالى شهيد را شش خصلت بدهد عند آن كه اول قطره از خون او بر زمين آيد : جمله گناهانش عفو بكند، و جاى او در بهشت به او نمايد، و جُفتى از حورالعين به او دهد، و از فَزَع اكبرش ايمن گرداند، و از عذاب گور ايمن باشد، و به حِليَت ايمانش بيارايند. ۲

مكر نمرود

در ذيل آيه 46 سوره ابراهيم عليه السلام [وَ قَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ ].
... در بعضى تفسيرها آورده اند از اميرالمؤمنين و جماعتى مفسران كه : مراد به اين مكر، مكر نمرود است كه خداى تعالى به آن مثل زد، و آن بود كه ابراهيم عليه السلامگفت : من تو را دعوت مى كنم با خداى آسمان. او گفت : من خداى زمينم و

1.همان، ج ۵، ص ۱۲۹.

2.همان، ج ۲، ص ۲۳۸.

  • نام منبع :
    ابوالفتوح رازي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148273
صفحه از 256
پرینت  ارسال به