خان علان، مجلسى سراپا مى كردم، و گروهى به مجلس من حضور مى يافتند، و از اين راه مقبوليت عامه پيدا كرده بودم، جمعى از آشنايان من بر من حسادت ورزيدند، و در پيشگاه والى از من شكوه مى نمودند، والى مرا از انعقاد مجلس و گردآورى مردم ممانعت كرد. در همسايگى من مردى، كه با سلطان وقت ارتباط نزديك داشت مى زيست، و آن اوقات كه اين پيش آمد از جهت من اتفاق افتاد، مصادف با روزهاى عيد بود، و آنان طبق عادتى كه داشتند، بايد مجلس باده گسارى فراهم مى آورند، به مجردى كه شنيد، مرا از انعقاد مجلس ممانعت كرده اند، از فراهم آوردن مجلس باده گسارى منصرف گرديد، بلافاصله سوار شد و به اطلاع والى رسانيد، آنها كه عليه من قيام كرده اند، نسبت به من و اقبالى كه مردم به من پيدا كرده اند، حسد ورزى كرده اند، و چنين و چنان به دروغ گفته اند. والى از شنيدن سخنان او متأثر گرديد، بلافاصله به خانه من آمد، ومرا به مجلس برد، و بر فراز منبر جاى داد و خود تا آخر مجلس نشست، و به سخنان من گوش فرا داد، در پايان مجلس خطاب به مردم گفتم، آرى اين است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آلهفرموده: «ان اللّه ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر». ۱
از اين نقل هويدا مى گردد كه با وجود شخصيت ممتاز وى و اقبال مردم به سوى او، حكومت وقت با وى در ارتباط نبوده و او نيز مناسبتى با حكومتيان نداشته؛ زيرا كه فقط در اثر شكايت برخى از وى، والى دستور به تعطيل نمودن مجلس او داده و از انعقاد مجلس واعظ او جلوگيرى به عمل آورده است . اگر او با والى رابطه داشت، و والى او را به دولتى بودن مى شناخت، رفتارهاى حسودانه مشكلى برايش ايجاد نمى نمود .