احاديث خيالي يا شواهد خيالي - صفحه 131

ل . تفسير البغوى ، او نيز آراى طبرى را با نام «محمد بن جرير الطبرى» (ج 2 ، ص 16 و ج 3، ص 430 و ج 4، ص 55 و 150) و «ابوجعفر محمد بن جرير» (ج 3، ص 430) و «محمد بن جرير» (ج 1، ص 128 و ج 2، ص 8 و 15 و 84 و 93 و 150 و...) آورده است.
م . تفسير الدر المنثور ، تأليف سيوطى (م 911 ق)، او هم آراى طبرى را با نام «ابن جرير» آورده است. به نظر مى رسد همين تعداد از تفاسير براى اثبات نادرستى و خيالى بودن اين ادعا كافى باشد و نياز به شواهدى بيش از اينها نباشد .
4 . يكى از منابع قطب الدين راوندى (م 573 ق) و معاصر با طبرسى صاحب تفسير مجمع البيان در كتاب فقه القرآن، تفسير التبيان شيخ طوسى بوده است. راوندى هم همچون طبرسى اقوال منسوب به «ابوجعفر» را تلقى به امام باقر عليه السلام كرده است. ۱ شيخ طوسى در التبيان، ج 4، ص 386 مى نويسد:
وقوله «عند كلّ مسجد» روى عن ابى جعفر عليه السلام أنه قال فى الجمعات والاعياد.
قطب راوندى در فقه القرآن ۲ مى نويسد:
وقوله «عند كلّ مسجد» عن ابى جعفر عليه السلامفى الجمعات والاعياد.
دليل بر اين كه تلقى راوندى تلقى صحيحى است، آن است كه طبرى در تفسير اين آيه در ج 8 ، ص 209، اساسا به اين قول اشاره اى نكرده است تا چه رسد به اين كه بگوييم مراد از «ابوجعفر» همان رأى و اختيار «طبرى» است.
موارد ديگرى هم از اين گونه «تلقى ها» در فقه القرآن وجود دارد. ۳
پيش از اين نيز اشاره نموديم كه در فقه القرآن، آراى طبرى را با نام الطبرى و ابن جرير و محمد بن جرير آورده است.
5 . موارد زيادى در تفسير التبيان وجود دارد كه سخنى كه به «ابوجعفر» نسبت داده شده، با مختار طبرى در تفسيرش اختلاف دارد؛ به طور نمونه در ذيل آيه «وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَياطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُون» مى نويسد:
وروى عن ابى جعفر عليه السلام: انهم كهانهم.
ولى با مراجعه به تفسير الطبرى، ج 1، ص 187 ، ذيل آيه مذكور، ملاحظه مى شود كه اساسا به اين سخن اشاره هم نكرده است تا چه رسد كه گفته شود همان مختار طبرى است؟! و نيز در ذيل آيه «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِماتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ... ». مى نويسد:

1.تفسير آيه: «يَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ» .

2.ج ۱ ، ص ۹۶ .

3.ر . ك : فقه القران، ج۲ ، ص ۴۰ از التبيان، ج۳ ، ص ۱۷۹ و ج۲ ، ص ۹۷ از التبيان، ج۳ ، ص ۱۰۴.

صفحه از 147