ابى عبداللّه عليه السلام در يك رديف آمده است.
هو المروى عن ابى جعفر وابى عبداللّه عليه السلام. ۱
اين قرينه اى است كه مراد از آن امام باقر عليه السلام است؛ اگرچه در منابع ديگر طبق آن روايتى از امام باقر عليه السلام نقل نشده باشد. ثانيا در تفسير التبيان احاديثى از امام باقر عليه السلامآورده است كه در منابع ديگر پيدا نشد؛ به عنوان نمونه در ذيل آيه 61 از سوره بقره درباره معناى كلمه «فوم» كه آمده: «وفومها» شيخ طوسى مى فرمايد:
واما الفوم فقال ابن عباس و ابوجعفر الباقر عليه السلاموقتادة والسدى: انه الحنطة. ۲
دراينجا با آوردن نام الباقر به امام عليه السلامنسبت مى دهد كه فوم را به «الحنطة» تفسير كرده است. و اين روايت را در هيچ منابع روايى ـ تا آنجا كه كاوش شد ـ نيافتيم. و در تفسير نور الثقلين هم نيامده است. آيا چون در ساير منابع نيافتيم و يا نيامده است، دليل است بر اين كه اين حديث از امام باقر عليه السلام نيست؛ در حالى كه شيخ طوسى حديث را به «الباقر عليه السلام» نسبت داده است . و نمونه ديگر آن در ج 1، ص 330 از تفسير التبيان در تفسير: «وقولوا للناس حسنا» مى نويسد:
وروى عن ابى جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام وعن عطا انهما قالا: وقولوا للناس حسنا، للناس كلهم.
اين روايت در تفسير التبيان از امام باقر عليه السلام نقل شده است ولى در ساير منابع پيدا نشد و در تفسير نور الثقلين هم نيامده است . آيا با اين حال مى توان مدعى شد كه چون در منابع ديگر چنين حديثى از امام باقر عليه السلامنقل نشده است ، دليل است كه «ابى جعفر» كه تصريح شده محمّد بن على الباقر عليه السلاماست، همان طبرى است؟! موارد زيادى مشابه با آنچه كه به طور نمونه آورديم در تفسير التبيان آمده است.
مگر نه اين است كه شيخ طوسى در كتاب الفهرست خود كتابهاى تفسيرى وروايى را نام مى برد كه به دست او رسيده و است از جمله آنها تفسير ابوالجارود و تفسير عياشى است، ولى آن تفاسير يا به دست ما نرسيده است و يا اين كه به طور ناقص به دست ما رسيده است. آيا نمى توان نتيجه گرفت : رواياتى كه در تفسير التبيان به ابى جعفر عليه السلام و يا ساير ائمه عليهم السلامنسبت داده شده است و در منابع ديگر نيامده، از همان كتابهاى روايى و تفسيرى است كه به دست شيخ طوسى رسيده و به دست ما نرسيده است، كه به نمونه هاى آن پيش از اين اشاره كرديم.
9 . درباره موارد بيست گانه اى كه مؤلف حديثهاى خيالى، آنها را به طور نمونه شاهد بر
1.التبيان، ج ۱، ص ۴۴۸ و ۴۶۲ و...
2.التبيان ، ج ۱، ص ۲۷۵ .