ارزيابي مجدد احاديث اسلامي - صفحه 119

مى توانست با مبانى پژوهشِ تاريخى و انتقادى ما درباره دو يا سه قرن اوّلِ اسلام سازگار باشد. براى من مسلّم است كه يكى از اين مبانىْ كشف گلدزيهر ۱ است كه اعتقاد دارد احاديث نقل شده از پيامبر و اصحاب او دربردارنده اطلاعاتِ كمابيش موثّقى درباره نخستين دوران اسلام ـكه مدعى تعلق به آن اندـ نيستند، بلكه نشاندهنده آرا و نظرياتى اند كه طىّ دو قرن و نيم پس از هجرت پيامبر، اتخاذ شده اند.
اين كشف اساسى ـكه من نياز به تأكيد بر آن نمى بينم ـ براى اولين بار، تحقيقات ما را، درباره دوران صدر اسلام، بر پايه اى محكم قرار داد. من هيچ نوشته جدى اى درباره تاريخ صدر اسلام، با همه ابعادش، سراغ ندارم كه اين ويژگىِ احاديث اسلامى را به حساب نياورده باشد. در حالى كه كتاب گلدزيهر، پيوسته مورد تقدير و تكريم عمومى بوده است، ۲ نتايج او به تدريج كاهش داده شده و لوازم آن ها در شصت سالى كه از انتشار اوليه شان مى گذرد، ناديده گرفته شده است. شمّ تاريخى ۳ ـچنان كه گاهى به اين نام خوانده مى شودـ به تدريج، جاى نقّادى درست تاريخى را مى گيرد. ۴ نبايد اين پايين آوردن معيارها ما را شگفت زده كند؛ زيرا طبيعى است كه مورّخ بخواهد نتايج صريحى داشته باشد. اين كه مجموعه هاى احاديث اسلامى را همچون توده اى از آراى متناقض بدانيم كه در زمانى نامشخص و توسط افرادى نامعلوم تدوين شدند، ۵ پذيرفتنى نيست. اين، تعريف نيست، بلكه كاريكاتورى ناشى از كشف گلدزيهر است، و من قصد دارم بديلى عملى و، به گمانم، نتيجه بخش براى اين رأى نوميدانه نشان دهم، كه گرچه راهنمايى نمى يابد كه از ميان اين توده احاديث به پيش رود، اما با حدس و گمان فردى مى كوشد تا تصويرى، به ظاهر تاريخى، از برخى از ابعاد دوران نخست اسلام بسازد.
من شيوه ام را هنگامى كه درباره سرچشمه هاى فقه اسلامى مطالعه مى كردم، شرح و بسط دادم. ۶ فقه، موضوعى بسيار مناسب است كه در آن مى توان شيوه اى را كه مدعى ارائه معيارهاى عينى براى رويكرد نقادانه به احاديث اسلامى است، آزمود و گسترش داد. اين به دو سبب است: اوّل،

1.Goldziher

2.اچ. اى. آر. گيب در كتاب محمديه (OxfordUniversityPress,۱۹۴۹) ، ص ۱۹۶، مطالعات اسلامى گلدزيهر را «بررسى نقادانه معيار در باب حديث» مى نامد.

3.historicalintuition

4.سى. اچ. بكر در مطالعات اسلامى، ج ۱، (Leipzig۱۹۲۴-۱۹۳۲)، ص ۵۲۲ و ۵۲۶ تعبيرهاى «غريزه تاريخى» و «عاطفه تاريخى» را در نقدى بر كتاب فاطمه اثر لامنس ـ كه در غير اين مورد منصفانه و متوازن است ـ به كار مى برد؛ اما پاسخ به نظريه يك طرفه لامنس نبايد عدول از نقادى تاريخى را روا بداند. اين چيزى بود كه خود بكر نگرانِ وقوعش بود.

5.من اين تعبير را از اى. ان. پوليك AJCL۵۷(۱۹۴۰) ،۵۲ وام گرفته ام.

6.ر.ك: كتاب در دست انتشار من با عنوان سرچشمه هاى فقه اسلامى (OxfordClarendonPress).

صفحه از 128