از نقد سند تا نقد متن(2) - صفحه 103

ميان «حائله» تا «صنعا»ست. ۱
پيشينيان, سنّت را به قول و فعل و تقرير, بخش مى كردند. امروزى ها زبانِ بدن (Body Language) را هم به آن اضافه مى كنند كه زبان اشاره با انگشتان و دو دست يا سر و چشم يا اندام هاى بدن است و براى بيان معانى و شرح گفته ها به عنوانِ گونه اى از توضيحِ عملى و كارگردانيِ نمايشى به كار مى رود و همان هنرِ نمايش صامت (پانتوميم) است كه استوار بر حَرَكات اشاره وار (ايماء) است و از گفته, به طور كلّى بى نيازى مى جويد و به اشاره بسنده مى كند و حركاتِ بدن را كافى مى داند. اين را, هم پيامبر به كار مى بُرد و هم يارانِ او; حتى عامّه مردم و اهل كتاب نيز به كار مى بردند. شايد اين, عادتى عربى يا عادت انسانيِ عامى بوده است; زيرا هم اكنون در نزدِ همه ملّت ها وجود دارد; اگرچه دلالتِ آن فرق مى كند, مانند تكان دادن سر به راست و چپ كه در كشور مصر, نفى را مى رساند و تكان دادن سر به پايين و بالا كه در لبنان به معناى نفى است.
زبان اشاره, بويژه در روايتى كه قول را وصف مى كند, ديده مى شود; ولى در گفته مستقيم كه بر كلامْ اعتماد دارد, يافت نمى شود. بنابراين, روايتْ تنها شنيدن نيست; بلكه مشاهده نيز هست. حتى خودِ بخارى, بابِ خاصّى براى اشاره مى گشايد كه عنوان آن, «[به كار بردنِ] اشاره در طلاق و ديگر كارها»ست و اين, همان چيزى است كه قرآن و پيامبر و صحابه به يك اندازه از آن بهره مى جويند. مثلاً [قرآن مى گويد] مريم به كودك خود اشاره كرد تا [از او بپرسند و پاسخ او] تهمت را از مادرْ دور كند و وى را تبرئه نمايد و مريم, جز با زبان رمز و اشاره با مردم چيزى نگفت. پيامبر(ص) سوار بر شتر, طواف كرد و هر بار به ركن رسيد, به آن اشاره نمود و تكبير گفت. پيامبر گفت: «آشوب از اين جاست» و اشاره به مشرق كرد. صحابى نيز زبان اشاره را به كار برد; زيرا به نظر مى رسد كه براى او حركتِ طبيعى بدن, بويژه دست ها, براى كمك به زبان بود.
زيد, دو دستش را نشان داد و يكى را روى ديگرى گذارد تا حديث پيامبر را درباره

1.ضبط اين واژه در متن دكتر حسن حنفى (خنتمه) صحيح نيست. نگاه كنيد به: لسان العرب, ذيل (ح ن ت م ) (الحنتم, واحدتها حنتمة, جرارٌ مدهونة خضر, كانت تُحَمل فيها الخمر الى المدينة, ثم اتّسع فيها فقيل للخزف كلّه. حنتم, واحدتها حنتمة وانّما نهى عن الإنتباذ فيها لأنها تسرع الشدّة فيها لأجل دهنها و قيل: لأنّها كانت تعمَل من الطين يعجن بالدّم والشَّعر فنهى عنها ليمتنع من عملها). مترجم.

صفحه از 91