بررسی تطبيقی حديث شيعه و اهل سنّت - صفحه 3

در مقدمهٌ بحث، لازم است كه چند مطلب را بيان كنيم و بعد دربارهٌ ارزش حديث و علم حديث در شريعت خاتم الانبيا و تاريخ حديث در دو مكتب (مكتب اهل بيت و مكتب خلفا) بحث كنيم.

پيوند وحى و حديث

اسلام، نظامى است كه پروردگار عالم، متناسب با فطرت انسان و براى اينكه او را به درجهٌ كمال انسانيّت خود برساند، تشريع فرموده و اين شريعت را از حضرت آدم(ع) تا نبىّ خاتم(ص) به اندازهٌ نيازمندى جوامع بشرى نازل نموده است: بر حضرت آدم(ع)، «صحف» آدم را به اندازهٌ نياز چند خانوار و «صحف» ادريس را بر حضرت ادريس(ع)، به اندازهٌ حاجت يك آبادى كوچك و به همين ترتيب… تا زمان حضرت نوح(ع) كه مردم شهرنشين شدند، متناسب با نياز مردم شهرنشين (كه براى مثال، معاملات ربوى دارند).
قرآن كريم دربارهٌ شريعت مى فرمايد: «شرع لكم من الدين ما وصّى به نوحا».۱ البته بين شرايع، اختلاف نيست و در چند آيه بعدش مى فرمايد: «وان من شيعته لابراهيم»۲ و به ما مى فرمايد: «فاتّبعوا ملّة ابراهيم حنيفا»۳ ؛ به پيامبر(ص) هم مى فرمايد: «واتّبع ملّة ابراهيم حنيفا»۴.
شرايع آسمانى، تناقضى با هم نداشته، بلكه در تكامل بوده اند. در شريعت خاتم الانبيا، بعد از آنكه پيامبر(ص) در روز غديرخم، على(ع) را از جانب خدا به جانشينى تعيين كرد، آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا».۵ مثل تكامل شريعت از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص)، مثل علوم   رياضى دبستان و دبيرستان و دانشگاه است. منتهى در شريعتهاى گذشته، همهٌ شريعت در همان كتاب آسمانى شان بوده است: چه صحف آدم(ع)، چه صحف ادريس(ع) و چه تورات موسى(ع) و…
تمام پيامبران صاحب شريعت، وصىّ در شريعت داشته اند و من در جلد دوم كتاب «عقائد الاسلام من القرآن الكريم»، سلسلهٌ اوصيا را از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان حضرت خاتم(ص) آورده ام و تأكيد كرده ام كه هيچ پيامبرى بى وصى نبوده است و تا وصىّ هر پيامبر صاحب شريعتى زنده بوده، كتاب آن شريعت هم سالم بوده است. وصىّ آدم، شيث(ع) معروف به هبة اللّه بوده است. وصى نوح، سام بود؛ وصى موسى، اليسع بود و وصى عيسى، شمعون. همين طور همهٌ پيامبران، اوصيايى داشتند.
اوصيا از خودشان شريعتى نداشتند. تا اوصياى انبياى صاحب شريعت در قيد حيات بوده اند، آن شريعت و آن كتاب آسمانى، محفوظ بوده است. وصىّ پيامبر صاحب شريعت كه وفات مى كرد، آن كتاب آسمانى، از سوى زورمندان آن امّت، دستخوش تحريف و كتمان مى شد. كسانى كه خودشان را پيروان حضرت موسى بن عمران(ع) مى دانستند، تورات را تحريف مى كردند و آن قسمت از تورات را كه مخالف هواى نفسشان بود، تحريف يا كتمان مى كردند؛ در شريعت عيسى بن مريم(ع) هم همين طور. در كتابخانهٌ دانشكدهٌ الهيات دانشگاه تهران، نسخه هايى از «تورات» و «انجيل» موجود است كه به ظهور پيامبر اسلام(ص) بشارت داده اند.
زورمندان، در هر شريعت، بدعتها و غلوهايى وارد مى كردند؛ چنان كه از قرآن كريم برمى آيد: «رهبانية ابتدعوها» ۶ و «لاتغلوا فى دينكم» ۷ . در شريعت عيسى(ع) نبوده است كه عيسى ـ العياذ باللّه ـ پسر خداست.وقتى با يك شريعت چنين رفتار مى شد، تجديد شريعت،لازم مى آمد. شريعتى كه موسى بن عمران(ع) در «تورات» آورده بود، در زمان عيسى بن مريم(ع) ديگر نبود و ربوبيّت ربّ العالمين، اقتضا مى كرد تا با فرستادن پيامبر   ديگرى تجديد شريعت شود. البته شرايع، نه تنها تناقضى با هم نداشته اند، بلكه تكامل مى يافته اند؛ ولى تحريف مى شده اند؛ «يحرّفون» و «يكتمون» در قرآن هست.
حكمت ربّ العالمين، مقتضى شد تا شريعت خاتم الانبيا تا ابد بماند، وگرنه انسانها كه تغيير فطرت نمى دهند. فطرت زورمندان اين امّت (خلفا وحكام و…) با فطرت زورمندان امّتهاى گذشته فرق نكرده است. اينها هم اگر مى توانستند، كتاب آسمانى خاتم الانبيا را تغيير مى دادند و هرچه را مخالف هواى نفس آنها بود، تحريف يا كتمان مى كردند و آن وقت، قرآن از ارزشى كه الآن ما به آن ايمان داريم (و معتقديم همه اش از جانب خدا آمده) مى افتاد.
لذا براى رسيدن شريعت خاتم الانبيا به امّت، دو گونه وحى نازل شده است: 1) وحى قرآنى، 2) وحى بيانى.

1.شورى، آيهٌ۱۳.

2.صافّات، آيهٌ ۸۳.

3.آل عمران، آيهٌ ۹۵.

4.نساء، آيهٌ ۱۲۵.

5.مائده، آيهٌ ۳.

6.حديد، آيهٌ ۲۷.

7.نساء، آيهٌ ۱۷۱.

صفحه از 23