۵۶۷.امام صادق عليه السلام :اميرالمؤمنين، سواره از خانه خارج شد و گروهى، پياده همراه او راه افتادند. حضرت عليه السلام فرمود: آيا شما كارى داريد؟ گفتند: نه، ليكن دوست داريم با شما همراهى كنيم. حضرت عليه السلامبه آنها فرمود: باز گرديد، پياده رفتن به همراه سواره، موجب تباهى سواره و خوارى پياده است.
۵۶۸.امام صادق عليه السلام :روايت شده است كه حسن بن على عليه السلام در كنار مساكين مى نشست و سپس اين آيه را تلاوت مى كرد: «خداوند مستكبران را دوست ندارد».
۵۶۹.روايت شده كه حسن بن علىبر گروهى از فقرا گذشت كه تكّه نانهايى بر زمين نهاده و گرد يكديگر نشسته بودند و از آن بر مى داشتند و مى خوردند. اين جماعت به امام عليه السلام گفتند: اى پسر دختر رسول خدا! بفرماييد. راوى مى گويد: حضرت عليه السلام فرود آمد و فرمود: خداوند مستكبران را دوست ندارد و همراه آنان به خوردن نشست تا از خوردن دست كشيدند و اين در حالى بود كه به بركت وجود امام عليه السلام، چيزى از نانها كم نشده بود. امام عليه السلام سپس آنها را به مهمانى دعوت كرد و اطعامشان نمود و جامه شان بخشيد.
۵۷۰.محمّد بن عمروبن حزم:امام حسين عليه السلام بر گروهى از مساكين گذشت كه در صفّه، غذا مى خوردند. آنها به حضرت، غذا تعارف كردند. حضرت فرود آمد و گفت: خداوند، متكبّران را دوست ندارد و با آنها غذا خورد و سپس به آنها فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم، شما هم دعوت مرا بپذيريد. گفتند: باشد. امام عليه السلام آنها را با خود به منزلش برد و به رباب فرمود: آن چه را ذخيره كرده اى بيرون بياور.
۵۷۱.ابوبصير:امام صادق عليه السلام به حمّام رفت. صاحب حمّام به ايشان عرض كرد: آيا حمّام را قُرق كنم؟ امام عليه السلام فرمود: نيازى به اين كار نيست، كار مؤمن ساده تر از اين امور است.