۷۰۹.زياد بن ابى زياد به نقل از خادم پيامبر صلى الله عليه و آله :از جمله هايى كه [پيامبر صلى الله عليه و آله ]به خدمتگزار خود مى فرمود، اين بود: آيا نيازى دارى؟
۷۱۰.ابو النّوار كرباس فروش:على بن ابى طالب با غلامش نزد من آمد و پيراهن كرباسى خريد و به غلامش گفت: هر كدام را كه مى خواهى انتخاب كن، او يكى از آن دو را برداشت و على ديگرى را برداشت و پوشيد و سپس دستش را دراز كرد و فرمود: آن مقدار از آستين را كه از دستم بلندتر است ببُر، او هم آن را بريد و پس دوزيش كرد و على، همان را پوشيد و رفت.
۷۱۱.ابو مطر بصرى:[على بن ابى طالب عليه السلام] به بازار كرباس فروشها آمد و به مردى خوبرو برخورد كرد و فرمود: فلانى! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟ مرد از جاى خود پريد و گفت: بلى، اى امير المؤمنين. چون او، حضرت عليه السلامرا شناخت، حضرت او را ترك كرد و رفت و نزد جوانى ايستاد و به او گفت: اى جوان! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟ او گفت: آرى، دارم، يكى از آن دو، بهتر از ديگرى است، قيمت يكى، سه درهم و ديگرى، دو درهم است. امام عليه السلام فرمود: هر دو را بياور. سپس فرمود: اى قنبر! تو پيراهن سه درهمى را بردار. قنبر عرض كرد: اى امير المؤمنين! شما بدان سزاوارترى، شما به منبر مى روى و براى مردم خطبه مى خوانى. امام عليه السلامفرمود: اى قنبر! تو جوانى و شور جوانى دارى و من از خداى خود شرم دارم كه بر تو برترى يابم، چه، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: آنها را از آن چه خود مى پوشيد بپوشانيد و از آن چه خود مى خوريد بخورانيد. امام عليه السلامآن گاه پيراهن را پوشيد و دستش را كه در آستين بود دراز كرد و آستين از انگشتان او افزون بود. امام عليه السلام به جوان فروشنده گفت: اين اضافه را قطع كن و او قطع كرد. جوان گفت: بگذار آن را پس دوزى كنم اى شيخ. امام عليه السلامفرمود: بگذار همان طور باشد كه روزگار بسى شتابانتر مى گذرد.
۷۱۲.ابو مطر مصرى:على عليه السلام چند بار غلامش را صدا كرد و او پاسخش نداد. امام عليه السلامبيرون آمد و او را كنارِ در، يافت. حضرت عليه السلام به او فرمود: چه چيز موجب شد، پاسخ مرا ندهى؟ گفت: سستى كردم و خود را از كيفر تو در امان مى ديدم. امام عليه السلام فرمود: سپاس خداى را كه مرا از كسانى قرار داد كه خلقش از او در امانند، برو كه در راه خدا آزادى.