۱۱۸۶.محمّدبن سيرين:از چندين نفر از مشايخ بصره شنيدم كه گفتند: على بن ابى طالب عليه السلام پس از جنگ جمل ناخوش گرديد و در نماز جمعه نتوانست شركت كند. لذا به فرزندش حسن عليه السلام فرمود: فرزندم، تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان. حسن عليه السلامبه مسجد آمد و منبر رفت و حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و شهادتين گفت و بر رسول خدا صلى الله عليه و آله درود و صلوات فرستاد و فرمود: اى مردم، خداوند، نبوّت را در ميان ما قرار داد و ما را بر خلق خويش برگزيد و مقدم داشت و كتاب و وحى خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم كه هركس چيزى از حقّ ما را كم گزارد، خداوند در دنيا و آخرت از حقّ او بكاهد و هيچ دولتى ضد ما نباشد، مگر اينكه عاقبت از آنِ ما باشد «و قطعاً پس از چندى خبر آن را خواهيد دانست» .
سپس نماز جمعه را با مردم خواند. سخنان او به گوش پدرش رسيد. چون نزد پدر خود برگشت على به او نگاهى كرد و بى اختيار اشكهايش بر گونه هاى او جارى شد و از حسن خواست كه به او نزديك شود و ميان چشمانش را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فدايت «فرزندانى كه بعضى از آنان از نسل برخى ديگرند و خداوند شنوا و داناست» .
۱۱۸۷.امام حسن عليه السلامـ در سخنى با سفيان بن ابى ليلىـ : بشارتت باد اى سفيان؛ زيرا دنيا، نيكوكار و بدكار را در خود جاى مى دهد تا اين كه خداوند، پيشواى حقّ را از آل محمّد صلى الله عليه و آله بفرستد.
۱۱۸۸.امام حسن عليه السلامـ در خطبه روز جمعهـ : خداوند هيچ پيامبرى نفرستاد، مگر اين كه براى او نقيبى و قومى و خانواده اى برگزيد. سوگند به آن كه محمّد را به حقّ پيامبر كرد ، هيچ كس نيست كه حقّ ما اهل بيت را كم گزارد مگر اين كه خداوند به همان مقدار از عمل او بكاهد و هيچ دولتى بر ضد ما نباشد، مگر اين كه عاقبت از آنِ ما باشد «وقطعاً پس از چندى خبر آن را خواهيد دانست» .