8 / 4
تأثير آموزش غير مستقيم
۴۷۶.المناقببه نقل از رؤيانى ـ: حسن و حسين [ عليه السلام] به پيرمردى برخوردند كه به درستى وضو نمى گرفت . آنان به نزاع با يكديگر پرداختند . هر يك از آنان مى گفت : «تو درست وضو نمى گيرى» .
آن گاه گفتند : «اى پيرمرد! تو ميان ما داور باش . هر كدام از ما جداگانه يك وضو مى سازيم».
آن گاه گفتند : «كدام يك از ما درست وضو مى سازد؟».
پيرمرد گفت : هر دوى شما درست وضو مى گيريد ؛ امّا اين پيرمردِ نادان است كه درست وضو نمى سازد و اينك ، از شما دو تن فراگرفته و به دست شما و با بركت شما و مهربانى اى كه بر امّت جدّ خود داريد ، [ به راه درست] بازگشته است.
8 / 5
تأثير سعه صدر در گفتگو
۴۷۷.المحتضربه نقل از عبد العزيز يحيى جلّودى در كتاب خُطَب أمير المؤمنين ، صلوات اللّه عليه ـ: امير مؤمنان ، خطابه اى ايراد كرد و فرمود : «از من بپرسيد ، كه از هيچ چيز فروتر از عرش از من پرسش نمى شود ، مگر آن كه پاسخش را به مى دهم و پس از من ، كسى جز نادان ادّعا كننده يا دروغگوى افترا زننده، چنين نمى گويد».
در اين هنگام، مردى از گوشه مسجد، در حالى كه كتابى بر گردن داشت، كه گويى مصحف بود ، برخاست. آن مرد ، گندمگون و كم گوشت، بلند قامت و با موهاى مجعّد و گويا از اعراب يهود بود . او با صداى بلند گفت : اى آن كه ادّعاى چيزى دارد كه نمى داند، و چيزى را كه نمى فهمد به گردن مى گيرد! من سؤال مى كنم ، پس جواب بده .
ياران و شيعيان على[ عليه السلام] از هر طرف به او يورش بردند و قصد جانش را كردند كه [ امام] آنان را نهى كرد و به ايشان فرمود : «او را واگذاريد و درباره اش شتاب مكنيد ، كه با سَبُك سرى، حجّت هاى خداوند ، برپا نمى شود و برهان هاى خداوند ، آشكار نمى گردد».
آن گاه به آن مرد روى كرد و فرمود : «هر گونه كه مى خواهى و آنچه در دل دارى ، بپرس كه من پاسخ مى دهم . ترديدها خداوند متعال را به تلاطم نمى كشاند و هيچ نيازى او را به خشم نمى آورد».
آن مرد گفت : مسافت بين مشرق و مغرب ، چه قدر است؟
فرمود : «مسافت هوا».
پرسيد: مسافت هوا چيست؟
فرمود: «گردش فلك است».
گفت: اندازه گردش فلك چيست؟
فرمود: «سيرِ يك روزه خورشيد».
گفت: راست گفتى. قيامت چه زمانى است؟
فرمود : «هنگامى كه مرگ در رسد و اجلْ پايان پذيرد».
گفت : راست گفتى. عمر دنيا چه قدر است؟
فرمود: «گفته مى شود هفت هزار [ سال] . از اين پس نيز حدودش معيّن نيست».
گفت : راست گفتى . بكّه در كجاى مكّه است؟
فرمود : «بكّه، جايگاه خانه [ ى كعبه] است و مكّه، اطراف حرم است».
گفت : چرا مكّه را مكّه مى نامند؟
فرمود : «چون خداوند متعال ، زمين را از زير آن بيرون كشيد».
گفت : راست گفتى ، پس چرا به آن بكّه مى گويند؟
فرمود : «زيرا آن [ خانه] ، گردنِ گردنكشان و چشمِ گناهكاران را در هم كوفته است».
گفت : راست گفتى ؛ ولى [ بگو] خداوند پيش از آن كه عرش خود را بيافريند ، كجا بود؟
فرمود : «منزّه است كسى كه حاملان عرش او با وجود نزديك بودن همگى آنان به تخت كرامت خداوند ، از درك كُنه و حقيقت صفت او ، ناتوان اند ؛ و فرشتگان مقرّب ، از درك انوار عظمت جلالش محروم اند. واى برتو! درباره خدا گفته نمى شود كه كجاست ، يا آن جاست ، يا در ميان چه ، يا براى چه ، يا كجا يا چه زمان يا چگونه است».
گفت : راست گفتى . پس [ بگو ]پيش از آن كه خداوند ، زمين و آسمان را بيافريند ، عرش خداوند چه مقدار بر روى آب بوده است؟
فرمود : «آيا حساب كردن را نيك مى دانى؟».
گفت : آرى.
فرمود : «شايد نيك ندانى» .
گفت : نه، بلكه حساب كردن را نيك مى دانم.
فرمود : «اگر دانه هاى خَردَل بر زمين چنان ريخته شود كه هوا و بين زمين و آسمان را پُر كند ، آن گاه به مثل تو اجازه داده شود كه به رغم ناتوانى ات ، دانه دانه ، آن را از مشرق به مغرب منتقل سازى ، و چنان عمرت طولانى شود و به تو توان اين كار داده شود تا بتوانى آن را منتقل سازى و آن دانه ها را بشمارى ، اين كار ، از شمارش سال هايى كه عرش خداوند پيش از آفرينش زمين و آسمان بر آب درنگ داشته ، آسان تر است ، و من تنها برايت يك دهم از يك دهم از يك جزء از يكصد هزار جزء را توصيف كرده ام و از اين كه در شمارش كم گذاشته ام ، از خداوند طلب بخشش مى كنم».
[ راوى] گويد : آن مرد ، سر خود را جنباند و گفت : شهادت مى دهم كه خدايى جز «اللّه » نيست و شهادت مى دهم كه محمّد ، رسول خداست!