«[ داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بدان جا آمدند ، براى آنان مَثَل بزن * آن گاه كه دو تن را به سوى آنان فرستاديم ، و[ لى] آن دو را دروغگو خواندند، تا با [ فرستاده ]سومين [ آنان را] تأييد كرديم . پس [ رسولان ]گفتند : «ما به سوى شما فرستاده شده ايم» * گفتند : شما جز بشرى مانند ما نيستيد ، و [ خداى] رحمان ، چيزى نفرستاده و شما جز دروغ نمى پردازيد» * گفتند : «پروردگار ما مى داند كه ما واقعا به سوى شما فرستاده شده ايم * و برما [ وظيفه اى] جز رسانيدن آشكار [ پيام ]نيست» * پاسخ دادند : ما [ حضور] شما را به شگونِ بد گرفته ايم. اگر دست برنداريد ، سنگسارتان مى كنيم و بى گمان، شكنجه دردناكى از ما به شما خواهد رسيد * [ رسولان] گفتند : «شومى شما با خود شماست. آيا اگر شما را پند دهند [ باز كفر مى ورزيد؟ نه! ]بلكه شما قومى اسرافكاريد» * و [ در اين ميان ]مردى از دورترين جاىِ شهر ، دوان دوان آمد [ و ]گفت : «اى مردم! از اين فرستادگان ، پيروى كنيد * از كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود[ نيز ]رهيافته اند * آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [ همه] شما به سوى او باز مى گرديد؟ آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [ خداى] رحمان بخواهد ، به من گزندى برساند، نه شفاعتشان به حالم سود مى دهد و نه مى توانند مرا برهانند؟* در آن صورت، من قطعا در گمراهى آشكارى خواهم بود* من به پروردگارتان ايمان آوردم. پس از من بشنويد»* [ سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد : «به بهشت درآى». گفت : «اى كاش قوم من مى دانستند * كه پروردگارم مرا آمرزيد و در زمره ارجمندان قرار داد».
«و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى داشت، گفت : «آيا مردى را مى كشيد كه مى گويد : پروردگار من خداست؟ و بى گمان براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده ، و اگر دروغگو باشد ، دروغش به زيان اوست، و اگر راستگو باشد ، برخى از آنچه به شما وعده مى دهد ، به شما خواهد رسيد. بى ترديد، خدا كسى را كه زياده روى دارد و بسيار دروغ مى گويد ، هدايت نمى كند* اى قوم من! امروز فرمانروايى از آنِ شماست [ و] بر اين سرزمين مسلّطيد ؛ و[ لى ]چه كسى ما را از بلاى خدا ـ اگر به ما برسد ـ حمايت خواهد كرد؟» . فرعون گفت : جز آنچه مى بينم ، به شما نمى نمايم، و شما را جز به راه راستْ راهبر نيستم * و كسى كه ايمان آورده بود ، گفت : «اى قوم من! من از [ روزى ]مثل روز گروه ها [ ى مخالف خدا ]بر شما مى ترسم* [ از سرنوشتى ]نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [ آمدند] ؛ و[ گرنه ]خدا بر بندگان [ خود] ستم نمى خواهد * و اى قوم من! من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [ براى يارى هم ]ندا مى دهند، بيمناكم * روزى كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كس را خدا گمراه كند ، او را راهبرى نيست»* و به يقين، يوسف پيش از اين، دلايل آشكارى براى شما آورد ، و از آنچه براى شما آورد ، همواره در ترديد بوديد تا وقتى كه از دنيا رفت، گفتيد : «خدا بعد از او هرگز فرستاده اى را برنخواهد انگيخت». اين گونه، خدا هر كه را افراطگر شكّاك است ، بى راه مى گذارد».