كرد و گفت: وقتى به ابن عباس خبر رسيد كه على مرتدان، يعنى زنادقه، را آتش زده است، ابن عباس گفت: اگر من بودم آنها را به خاطر حديث رسول خدا (ص) كه «من بدل دينه فاقتلوه» مى كشتم و به دليل فرمايش آن حضرت كه «لاينبغي لاحدٍٍ أن يعذب بعذاب اللّه» نمى سوزاندم. سفيان از عمار دهنى كه در آن مجلس (مجلس عمر بن دينار) حاضر بوده نقل كرد كه ايوب اين سخن را گفت: على آنها را نسوزاند، بلكه كانالى براى آنها حفر كرد و از آنجا دود به آنها خورانيد تا كشتشان.
عمر بن دينار گفت: آيا نشنيده اى كه گوينده اى از ايشان مى گويد:
لترم بي المنايا حيث شاءتإذا لم ترم بي في الحفرتين
إذا ما قرّبوا حطباً و ناراًهناك الموت نقداً غير دين 1
[مرگ هر جا كه مى خواهد مرا بيندازدمادامى كه مرا در دو گودال نينداخته است
آن گاه كه هيزم و آتش نزديك شدآنجا مرگ نقد و حتمى است و نسيه نيست]
همچنين اين روايت را بيهقى در سنن الكبرى با اختلاف اندكى نقل كرده است. 2
اما از طريق شيعه:
كلينى از على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از هشام بن سالم، از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرمود:
قومى به نزد اميرمؤمنان (ع) آمدند و گفتند: السلام عليك اى پروردگار ما، على(ع) آنها را دعوت به توبه كرد، ولى آنان توبه نكردند. پس گودالى براى آنها حفر كرد و در آن آتش برافروخت و حفره ديگرى در كنار آن حفر كرد و ميان آن دو را باز كرد. پس هرگاه توبه نمى كردند، آنها را در گودال مى انداخت و در حفره ديگر آتش روشن مى كرد تا اين كه مردند. 3 همچنين محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از ابن محبوب، از صالح بن سهل، از كردين، از مردى، از امام صادق (ع) و امام باقر(ع) نقل كرده است كه فرمود:
هنگامى كه امير مؤمنان(ع) از فتنه اهل بصره فارغ گرديد، هفتاد مرد از اهالى زط به نزد او آمدند و بديشان سلام كردند و به زبان خود با آن حضرت سخن گفتند. على(ع) به زبان خودشان پاسخشان را داد. سپس فرمود: من آن نيستم كه شما
1.مسند الحميدى ، ج ۱، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۵.
2.السنن الكبرى ، ج ۹، ص ۷۱.
3.الكافى، ج ۷، ص ۲۵۸، ح ۱۸ من باب حدّ المرتد.