آنها به نام دوازده امام تصريح شده است، با حوادث تاريخى اى بر اساس آنها بزرگان اماميه در هنگام وفات برخى از ائمه، متحيّر و در انتخاب امام بعدى با مشكل روبه رو شده اند، با ادّعا به وجود نص در حال كلّى در هم آميخته است ۱ و بر اساس آن، به ردّ اعتقاد به امام غايب پرداخته است. اهميّت نص در اثبات غيبت را از سخنان متكلّم نامدار معتزلى قاضى عبدالجبار (م 415ق) مى توان دريافت. قاضى در ردّ آراى اماميه در امامت، بعد از بحث از فرق اماميه، به نحو مجمل، به مسئله نص اشاره كرده، مى نويسد:
فهذه جملة ما يتحصّل من كلام الإمامية، و ان كان الذين يتكلمون ال آن هم القطعية دون غيرهم، على تخليط من المتأخّرين منهم فى المنتظر. و لسنا نحتاج إلى إبطال هذه الأقاويل، لأنّها مبينة على القول بالنصّ، فإذا أبطلناه بطل ما يتبعه من الفروع. ۲
بخشى ديگر از انتقادهاى زيديه از گفته هاى ابو زيد علوى به دست مى آيد. اين
1.بر اساس اعتقاد اماميه، همواره لازم است فردى معصوم كه حافظ شريعت است، وجود داشته باشد تا مانع از تفسير غلط دين گردد. در مورد اين اعتقاد،ر.ك: الانتصار والرد على ابن الراوندى المحلد، ص ۲۰۵، و ۲۳۰ و ۲۳۴.
2.المغنى في أبواب العدل و التوحيد، عبدالجبار الهمدانى، ج ۲۰، ص ۱۸۲. مسئله نص در تعريف اماميه مورد تأكيد ابوالحسن اشعرى نيز هست (ر. ك: مقالات الإسلاميين واختلاف المصلّين، ص ۱۳، ۱۶). همان گونه كه آقاى مدرّسى نيز به اين مطلب توجّه كرده، ابن قبّه با توجّه به نص و لزوم وجود امامى معصوم در هر عصر، انديشه غيبت را چنين تبيين كرده است: «در موضوع غيبت امام زمان(ع)، ابن قبّه بر اين نكته اصرار و تأكيد داشت كه اين عقيده، نتيجه منطقى و ضرورى مبانى مذهب حق شيعه اماميه در مسئله امامت است و نبايد به تنهايى و مستقل از كلّ نظام، مورد بحث قرار گيرد. اگر كسى اين مقدّمه را بپذيرد كه جامعه، همواره به امامى نيازمند است كه او خود نيز بايد به وسيله امام پيشين، تعيين شده باشد، امام يازدهم، لزوماً بايد اين منصب را به كسى پس از خود واگذار نموده باشد. شماره افرادى كه چنين نصب و تعيينى را از آن امام نسبت به جانشينى فرزند خويش نقل كرده اند، به حدّ نصاب لازم براى حصول تواتر مى رسد و بنا بر اين، بايد شهادت آنان بر اين مسئله پذيرفته شود». (مكتب در فرآيند تكامل، ص ۱۷۴).