با وجود اين كه ما در صدد تبيين و توضيح شيوه مطالعه فقه اسلامى و محدوده صحت و سُقم آن و حتى بيان اهمّيت آن نيستيم، لكن بايد خاطرنشان كرد كه صرف اشتراك احكام اسلام با آداب و رسوم عرب گذشته درست مانند اشتراك آنها با آداب يهود و نصارا در تورات و تلمود و انجيل است؛ همان طور كه مستشرقين و مشهورترين آنها گلدزيهر (1850 ـ 1921م) تلاش داشته اند، به مناسبت هاى مختلف موضوع استفاده شريعت را از منابع پيشين مطرح كنند، البته مى دانيم اين موضوع از ارزش قوانين شرع خواهد كاست. در واقع اين يكسانى يا اشتراك يك برداشت شرق پژوهانه است؛ همان طور كه برداشت هاى ديگرى نيز وجود دارد كه آخرين آنها تفسير دينى وحدت اصولى اديان است. بر اين اساس بعيد نيست كه افكار، عادات و قوانين صحيح اديان آسمانى گذشته بر مرور زمان به ملّت هاى مختلف راه يافته باشد، و از جمله اين ملّت ها، عرب هاى شبه جزيره بودند كه با يهود و نصارا كه در مدينه و ديگر شهرها سكونت داشته اند، و نيز مركز حجاز و نيز از شمال در شام و از جنوب در يمن توسط اين فرهنگ ها احاطه شده بودند و... درآميخته و از آنها تأثير پذيرفته بودند. اين بدين معناست كه ما حقّ حصرِ همه تفسيرها را در يك تفسير منفى نداريم، همان طور كه نمى توانيم بدون پرداخت به خود انتقادى (يا نقد درونى) كه بيشتر با تكيه بر شيوه هاى آزادانه علمى در شكل بخشيدن به انديشه هاى فاقد كلّيّت يا جامد و دُگم نقش دارد، اين پديده ها را بر بنيانى صرفاً مثبت و خوشبينانه تفسير كنيم.
و نويسندگان عَرَب كه از سرشناس ترين آنها تركى على الربيعو و سيّد محمود القمنى ۱ هستند، در ايجاد ارتباط راه افراط در پيش گرفته اند. آنها به جاى تفسير باورهاى موهوم بر اين اساس كه آنها داراى اصول دينى درستى هستند و در گذشته احتمالاً تحرف شده اند (يعنى به احتمال زياد تحريف نشده اند)، درست برعكس عمل كرده و آنها را كاملاً صحيح فرض كرده اند. آنها همه باورهاى دينى مراحل بعدى را به باورهاى غيردينى كلدانى و آشورى برگردانده اند؛ در حالى كه شايسته بود كه آنان منطق واحدى آن هم مبتنى
1.ر.ك: الإسلام و ملحمة الخلق والأسطورة، والعنف والمقدّس والجنس في الميثولوجيا الإسلامية، والاسطورة والتراث وغيرها....