۰.امام عليه السلام :من هم مى خواهم از راه اين هليله ، خدا را براى تو ثابت كنم؛ چرا كه نزديك ترين چيزها به توست ، و اگر چيزى نزديك تر از آن بود ، به آن استدلال مى كردم؛ زيرا هر چيز را كه تصوّر كنى ، داراى تركيب خاصى است كه دلالت بر مصنوع بودن آن مى كند... .
۰.امام عليه السلام :اين (هليله) را مى بينى؟
طبيب : آرى .
۰.امام عليه السلام :آيا آنچه را در ميان اين هليله پنهان است ، مشاهده مى كنى؟ ۱
طبيب : تا نبينم ، نه .
۰.امام عليه السلام :قبول دارى كه اين (هليله) داراى هسته اى است كه تو آن را نمى بينى؟
طبيب : نا نديده ام، چه مى دانم؟ شايد هيچ چيز در آن نباشد .
۰.امام عليه السلام :قبول دارى كه در پس اين پوست ، مغز يا چيزى ديگر وجود دارد كه فعلاً از تو پنهان است؟
طبيب : تا نبينم ، نمى دانم. شايد باشد و شايد نباشد...
۰.امام عليه السلام :قبول دارى كه اين (هليله) در زمينى مى رويد؟
طبيب : آن زمين و اين يك هليله را ديده ام...!