۰.امام عليه السلام :آيا اين هليله اى را كه مى بينى ، بر وجود هليله هاى ديگرى كه نديده اى [ و در سلسله پديدآورنده هاى اين هليله قرار گرفته اند] ، دلالت نمى كند؟
طبيب : چه مى دانم؟ شايد در دنيا ، غير از اين هليله ، هليله ديگرى نباشد. اگر هليله ديگرى را نيز ديدم ، به وجود آن اعتراف مى كنم .
۰.امام عليه السلام :بگو ببينم آيا قبول دارى كه اين (هليله) از درختى بيرون آمده است ، يا اين كه مى گويى بدون درخت موجود شده است؟
طبيب : نه؛ بلكه از درختى به وجود آمده است.
۰.امام عليه السلام :آيا تو به وسيله يكى از حواس پنجگانه ات ، آن درخت كه فعلاً پيش تو حاضر نيست ، درك كرده اى؟
طبيب : نه .
۰.امام عليه السلام :بنابراين به وجود درختى اعتراف كردى كه با هيچ يك از حواس ، آن را درك نكرده اى، در صورتى كه مى گفتى : هر چه را حواس پنجگانه ام درك نكند ، به وجود آن اعتراف نمى كنم .
طبيب : درست است كه من آن درخت را نديده ام؛ ولى من مى گويم كه هليله و درخت آن و تمام موجودات ، از قديم قابل درك با حواس بوده اند؛ ولى خدايى كه شما ادّعا مى كنى ، هيچگاه قابل درك با حواس [ نبوده و ]نيست . در اين مورد پاسخى دارى كه سخنم را رد كنى؟
۰.امام عليه السلام :آرى. بگو ببينم آيا درخت اين هليله را پيش از روئيدنِ