299
سياست‌نامه امام علي (علیه السلام)

دوزخ ننالم؟ ۱

۲۷۷.المناقب:عقيل بر او (على عليه السلام ) وارد شد و به حسن عليه السلام گفت : عمويت را بپوشان.
حسن عليه السلام با لباسى از لباس هايش و ردايى از رداهاى خود ، او را پوشانيد . چون هنگام شام شد ، [ غذا ]نان و نمك بود.
عقيل گفت: چيزى جز آنچه مى بينم ، نيست؟
[ على عليه السلام ] فرمود: «مگر اين ، نعمت خدا نيست؟ او را بسيار سپاسگزاريم».
عقيل گفت: مالى به من ده تا بدهى ام را بپردازم و زود ، خواسته ام را برآور تا از نزدت بروم.
فرمود: «اى ابويزيد! بدهى ات چه مقدار است؟».
گفت: صدهزار درهم.
فرمود: «به خدا سوگند ، اين مقدار نزد من نيست و من ، مالك چنين مقدارى نيستم؛ امّا شكيبايى كن تا سهم من [ از بيت المال ]برسد و با تو نصف كنم ، و اگر نبود كه براى اهل و عيالْ نياز است ، همه را به تو مى بخشيدم» .
عقيل گفت: بيت المال در اختيار توست و تو وعده هنگام تقسيم اموال مى دهى؟ حال ، سهم تو چه قدر است و اگر همه را به من دهى چه قدر مى شود؟
فرمود: «من و تو در اين اموال ، مانند يكى از مسلمانان هستيم» .
در بالاى بام دارالحكومه با يكديگر صحبت مى كردند و بر صندوق هاى بازاريان ، اِشراف داشتند. على عليه السلام به وى گفت: «اى ابو يزيد! اگر سخنم را نمى پذيرى ، پس فرود آى و قفل آن صندوق ها را بشكن و آنچه درون آنهاست ، بردار!» .
عقيل گفت: درون اين صندوق ها چيست؟
فرمود: «ثروت بازرگانان» .

1.نهج البلاغة : خطبه ۲۲۴ . نيز ، ر . ك : الأمالى ، صدوق : ۷۱۹ / ۹۸۸ .


سياست‌نامه امام علي (علیه السلام)
298

خدا را حمد و سپاس گفت. آن گاه فرمود: «به خداوند سوگند كه از ثروت هاى عمومى شما ، درهمى بر ندارم تا زمانى كه درخت خرمايى در مدينه دارم. به خود باز گرديد و انصاف دهيد. آيا گمان مى بريد كه خود را محروم مى سازم و به شما مى بخشم؟».
راوى گويد: [ در اين هنگام] عقيل بلند شد و گفت: به خدا سوگند ، مرا و سياهى در مدينه را يكسان قرار مى دهى؟!
فرمود: «بنشين! آيا كسى ديگر جز تو نبود كه سخن بگويد؟ تو بر آن سياه، برترى ندارى ، جز به سبقت در دين يا پارسايى». ۱

۲۷۶.امام على عليه السلام :به خدا سوگند ، اگر شب را روى گياه خاردار به سر برم يا در طوق هاى آهنين كشيده شوم ، برايم خوش تر است كه در روز رستاخيز ، خدا و رسولش را ملاقات كنم ، در حالى كه ستمكار بر برخى بندگان باشم ، و به ناحق ، چيزى را به دست آورده باشم؛ و چگونه ستم روا دارم بر كسى به خاطر جانى كه به سرعت به سوى نابودى روان است و ماندنش در خاك ، طولانى است؟ به خدا سوگند ، عقيل را ديدم كه سخت نيازمند است و از من ، يك من از گندم شما را تقاضا كرد و كودكانش را ديدم كه از تنگ دستى ، ژوليده موى و تيره رنگ بودند؛ گويى چهره هايشان با نيلْ سياه شده است ، و عقيل ، پى در پى به من مراجعه كرد و خواسته اش را تكرار كرد. به گفته هايش گوش دادم . پنداشت كه دينم را به او مى فروشم و از او پيروى مى كنم و راه خودم را ترك مى كنم .
پس آهنى برايش گداختم . آن گاه ، آن را به تنش نزديك ساختم تا از آن عبرت گيرد. پس فرياد برآورد ، مانند بيمار از درد . نزديك بود از حرارتش بگدازد. سپس به وى گفتم : نوحه گرانِ كودك از دست داده ، بر تو بگِريند اى عقيل! تو از آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه ، آن را گرم ساخته و مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداى جبّار، از روى خشم، آن را برافروخته؟ تو از آزار آهن داغ بنالى و من از آتش

1.الكافى : ۸ / ۱۸۲ / ۲۰۴ ، تنبيه الخواطر : ۲ / ۱۵۱ ، الاختصاص : ۱۵۱ .

  • نام منبع :
    سياست‌نامه امام علي (علیه السلام)
    سایر پدیدآورندگان :
    مهريزی، مهدي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1381
    نوبت چاپ :
    سوّم
تعداد بازدید : 58397
صفحه از 435
پرینت  ارسال به