123
روح و ريحان ج1

فرزدق گفت : پس چه تو را به طرب مى‏آورد و مايل هستى ؟ كميت گفت :


وَلا اَنَا مِمَّنْ يَزْجُرُ الْطَّيْرُ هَمَّهُاَصاحَ غُرابٌ اَمْ تَعَرَّضَ ثَعْلَبُ
وَلا السّانِحاتُ الْبارِحاتُ عَشِيَّةًاَفَرَّ سَليْمُ الْقَرْنِ اَمْ فَرَّ اَعْضَبُ۱
يعنى : مرا از تطيّرات از صيحه زدن كلاغ و گذشتن روباه و عبور آهوان شاخ‏دار و غيره كه هر يك تطيّرات خاصّه است بين اعراب ، ميل و رغبتى نيست و مانع از ميل منظور من
نمى‏شود . فرزدق گفت : احسنت ! پس چه خواسته‏اى ؟ كميت گفت :


وَلَكِنْ اِلى اَهْلِ الفَضائِلِ وَالنُهىوَخَيْرِ بَنى حَوّاءِ وَالْخَيْرُ يُطْلَبُ
يعنى : آنچه طرب و وجد و عيش رغيد من است از دوستى به اهل علم و فضل و عقل است از بهترين اولاد حوّاء عليهاالسلام ، و هر خيرى مطلوب است .
فرزدق گفت : آنها كيانند ؟ كميت گفت :


اِلىَ النَّفَرِ الِبيْضِ الذَّينَ بِحُبِّهِمْاِلىَ اللّه‏ِ فيما نالَنى اَتَقَرَّبُ
يعنى : آنها كسانى هستند كه به دوستى ايشان به خداوند تقرّب مى‏جويم . فرزدق گفت : مرا به راحت بينداز ، اين طايفه كيانند ؟ كميت فرمود :


بَنى هاشِمٍ رَهْطُ النَّبىِ واِنَّنىبِهِمْ وَلَهُمْ اَرْضى مِراراً وَاَغْضَبْ
يعنى : ايشان بنى‏هاشم‏اند كه من به رضاء ايشان راضى و به غضب ايشان در غضب مى‏باشم .
پس فرزدق گفت : يا بُنَىَّ ! أَصَبْتَ وَاَحْسَنْتَ اِذْ عَدَلْتَ عَنِ الزَّعائِفِ وَالْأوباشِ اِذاً لا يَطُرُدُ

1.و در نسخه‏اى : «مَرَّ» كه بمعنى مرور است ، ديده‏ام . ( حاشيه مؤلف رحمه اللّه‏ ) .


روح و ريحان ج1
122

پس خوب است كه سادات و بنى فاطمه‏اى كه معاصرين زمان ما هستند و افتخار اين امّت به و اسطه وجود ايشان است احوال و افعال حضرت عبدالعظيم عليه‏السلام را سرمشق قرار داده به همان نهج و طريق مشى نمايند .
و دانستن حالات آن سيّد كريم منوط است به مطالعه اين كتاب ، و خوش است براى اطّلاع بعضى از اهل خبر و فضل و هنر ، در تجليل ذريّه حضرت خير البشر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سه حكايت كه منظور نظر است بنويسم :

حكايت اوّل : مكالمه كميت شاعر اسدى با فرزدق شاعر

ابوالحسن على بن الحسين مسعودى در كتاب «مروج الذهب» ۱ در باب عصبيّت بين طايفه نزاريّه و يمانيّه نوشته است : كميت شاعر اسدى كه در تشيّع و محبّت آل رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهاز اقران زمان ممتاز بود در بصره ، فرزدق شاعر كه مكنّى به ابوفراس و موسوم به همام است ملاقات نمود و گفت : اى ابافراس ! من پسر برادر توام ، و نسبت خود را به وى ذكر كرد . فرزدق گفت : راست مى‏گوئى ، چه حاجت دارى ؟ كميت گفت : چون تو شيخ قبيله مضر و شاعر ايشانى چند بيتى بر زبان من جارى شده است ، مى‏خواهم بر تو عرضه دارم اگر خوش گفته‏ام بگو افشا و اشاعه كنم و اگر بد گفته‏ام امر كن تا ستر نمايم . فرزدق گفت : اى پسر برادر ! من شعر را دوست دارم به قدر عقل تو فهات راشِداً ما قُلْتَ . پس كميت فرمود :


طَرِبْتُ وَما شَوْقى اِلىَ الْبيضِ اَطْرِبُوَلا لَعِباً مِنّى وَذوُ الشَيْبِ يَلْعَبُ
يعنى : به طرب آمدم و شوق ندارم به بازى كردن به نيزه و شمشير ، و سزاوار نيست مرد كهن‏سال بازى كند .
فرزدق گفت : چه مى‏خواهى و به چه ميل دارى ؟ كميت گفت :


وَلَمْ يَلْهُنى دارٌ وَلا رَسْمُ مَنْزِلٍوَلَمْ يَتَطَرّبْنى بَنانٌ مُخَضَّبُ
حاصل معنى آنكه : مرا ميل به خانه و منزل و انگشتانِ به حنا خضاب شده ، به طرب نمى‏آورد و شاغل نگردد و ميل به آنها ندارم .

1.همچنين رجوع كنيد به : امالى شريف مرتضى ۱/۴۸ چاپ كتابخانه مرعشى ، الغدير ۲/۱۸۴ و ۱۸۹ ، الدرجات الرفيعة : ۵۶۴ ، تاريخ مدينة دمشق ۵۰/۲۳۳ ، الهاشميات : ۲۵ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 172765
صفحه از 433
پرینت  ارسال به