139
روح و ريحان ج1

محمد بن حسين بن عبدالرّحيم وزير كه مريض بود فرمودند : بگو به علم الهدى تا دعا كند خداوند تو را از اين مرض برى نمايد . پس وزير اين لقب را براى سيّد طاب ثراه اظهار داشت ، مرحوم سيّد استعفاء و استيحاش كرد تا آنكه قادر باللّه‏ كه از خلفاء بنى عبّاس است قضيّه را نقل كرده استشهاد نمودند و دعا فرمودند و بهبودى حاصل شد ۱ .
در خواهش سيّد علويه از منصور داونيقى
مرحوم شيخ سليمان ۲ در كتاب « زهرة الرياض و نزهة القلوب » نقل كرده است : منصور خليفه عبّاسى از بغداد بيرون آمد و بر استرى سوار بود . سيّده علويّه عنان استرش را گرفت و گفت : يا اميرالمؤمنين ! تو را قسم مى‏دهم به رحمى كه بين من و تو است ساعتى صبر كن . منصور ايستاد ، پس علويّه گفت : من از دخترهاى جناب حسين بن على عليهماالسلامهستم و تو دو برادر و عموى و شوهر مرا كشتى ، پسرى بيش ندارم و آن نور چشم و ميوه دل من است و آن پسر در حبس تو است ، بيا و از وى عفو كن . پس ساعتى صبر كرد با كمال غضب گذشت و گفت : عفو نمى‏كنم .
پس آن علويّه با ديده گريان مراجعت كرد ، چند قدم نگذشت كه استرش لغزيد ورم كرد و منصور را انداخت ، نزديك رسيد گردن وى خورد شود . پس فرياد كرد : پسرش را رها كنيد و او را ده هزار درهم بدهيد .
خلاصه ، اطفال و اولاد و ذريّه نبويّه و علويّه و فاطميّه را نتوان به اطفال ديگران قياس كردن .

1.اربعين شهيد اول : ۱۳ ، خاتمة المستدرك ۳/۲۱۵ ، الاحتجاج ۲/۳۳۲ ، الدرجات الرفيعة : ۴۶۰ .

2.شيخ سليمان بن داود سبيتى ، اين كتاب را كه نام كامل آن « زهرة الرياض و نزهة القلوب المراض » است در تعريب و اضافات بر كتاب فارسى خود « بهجة الانوار » نگاشته است . مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در ذريعه ۲۴/۱۲۱ شماره ۶۱۸ تصريح مى‏كند كه در كتاب « فضائل السادات » حكايت علويه و منصور به نقل از كتاب مزبور نقل شده است .


روح و ريحان ج1
138

ماندند بعد از بلوغ همان نحوى كه دعوتشان مقرون به اجابت مى‏شد البته احتراز و اجتناب از گناهان ثمراتش استصحاب حالت سابقه صِغَر است .

[ حكايت ]

چنانكه در كتب معتبره ۱ ديده‏ام : حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در خواب فرمودند به مرد تاجرى : به فلان شخص مجوسى بگو دعاء در حق تو مستجاب شد . آن شخص تكاهل كرد در رساندن تا دو شب ديگر باز همين نحو حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهاو را امر كرد . پس آن شخص در خلوت آن مرد مجوسى را ديد و گفت : پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهفرمود : « قد اُجيبَتِ الدّعْوَةُ » پس مجوسى شهادت گفت و با تمام بستگانش اسلام آورد . جهت را پرسيدند ، گفت : خواستم به مذهب خودم دخترم را به پسرم بدهم طعامى حاضر كردم براى وليمه ، در همسايگى من اشراف از فقراء بودند ، پس شنيدم دختر كوچك علويّه‏اى در خانه‏اش گفت به مادرش : اين مجوسى ما را به بوى طعام خود آزرده دارد . من از شنيدن اين فقره آزرده شدم پس جامه‏ها و طعامها و دنانير زياد براى ايشان فرستادم . آن دختر كوچك شنيدم مى‏گفت : غذا نمى‏خوريم مگر آنكه دعا كنيم بر اين مجوس .
پس آن دختر خردسال دعا كرد و سائرين آمين گفتند ، و گفتند : خداوند او را با جدّ ما محشور كند ، فَتِلْكَ الدّعوَة اُجِيبَتْ .

[ حكايت ديگر ]

چنانكه حضرت شاه ولايت عليه‏السلام در سال چهار صد و بيست در خواب به ابو سعيد

1.اين حكايت را عبداللّه‏ بن قدامه متوفاى ۶۲۰ ه در كتاب التوابين : ۳۰۵ از كتاب الجوهرى نقل كرده ، و حائرى در شجره طوبى ۱/۱۱ به نقل از تذكرة الخواص نقل كرده است . البته هر دو نقل صحيح و منشأ آن واحد است چرا كه قندوزى در ينابيع المودة ۳/۱۷۸ اين حكايت را به نقل از سبط ابن جوزى ـ صاحب تذكرة الخواص ـ نقل كرده كه مقدسى در سال ۶۰۴ اين حكايت را از كتاب جوهرى براى وى نقل كرده است .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 169878
صفحه از 433
پرینت  ارسال به