223
روح و ريحان ج1

در بيان مكيدن على اكبر و قاسم بن حسن انگشتر را

و در كتاب «مدينة المعاجز»۱ مروى است : وقتى كه قاسم بن حسن عليه‏السلام از قتال و جدال اعادى مراجعت نمود عرض كرد : يا عمّاه ! اَلْعَطَش ! اَدْرِكنى بِشَرْبَةٍ مِنَ الْماءِ .
پس آن جناب انگشتر به وى مرحمت كرد و فرمود : در دهان بگذار . چون در دهان گذارد قاسم فرمود : چشمه آبى يافتم و سيراب شدم .
و اين حديث را در كتب مقاتل نديدم ، و گويا امام عليه‏السلام بيان واقع از حال سيرابى قاسم بن حسن عليه‏السلام كرده باشد .
و مرحوم بحرالعلوم طاب ثراه در رثاء خود فرمود :


لَهْفى عَلى ماجِدٍ اَرْبَتْ اَنامِلهُعَلَى السَّحابِ غَداً سُقْياهُ خاتَمَهُ
در صورت صحّت اين حديث ، اين بيت شامل حال على بن الحسين و قاسم بن حسن عليهماالسلاممى‏شود . اما در مكيدن خاتم و دادن آن به اين دو جوان ناكام ، وجهى وجيه نيافته‏ام جز آنكه جمعى گويند : در برخى از فلّزات و معدنيّات اثر و برودت خاصّه‏اى است بالطّبع كه امتصاص آن موجب تسكين عطش است يا جالب رطوبات حلقيّه است و مُطفى حرارت كبديّه و قلبيّه ، پس چنانكه سنگ بر شكم بستن رافع و دافع حرارت جوع و گرسنگى است همين‏طور است مكيدن خاتم وفلزّ خاص ، و ندانستم نگين آن دو خاتم از چه بوده است ، ليكن على اكبر اقوى صبراً واَشْجَع قلباً بود سيرابى او از قاسم بن حسن ، لهذا او را حواله به جدّش فرمود .
و اين اخبار خود مشعر بر شهادت و موت على اكبر است ، يعنى : اى فرزند ! امروز كشته مى‏شوى و از دست جدت سيراب خواهى شدن ، و على اكبر را به اين دو خبر صدق قوّتى ديگر پيدا شد و مرگ را مقدّمه وصول و حضور جدّش رسُول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرار داد و باكى از مرگ نداشت ، چنانكه در وقت آمدن به عراق شبى به پدرش عرض كرد : مگر ما بر حق

1.مدينة المعاجز ۳/۴۹۷ ح ۶۳ .


روح و ريحان ج1
222

و ايضاً در حديث ديگر است : « فَكانَ يَأتيهِ فَيُلقِمُهُ ابْهامَهُ فَيَمُصُّها وَيَجْعَلُ اللّه‏ُ لَهُ فى اِبهامِ رَسُولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رِزْقاً يَغْذُوهُ ، ويُقال : بل كانَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهيُدْخِلُ لِسانَهُ فى فيه فَيَغُرُّهُ كما يَغُرُّ الطَيْرُ فَرْخَهُ فَيَجْعَلَ اللّه‏ُ لَهُ فى ذلكِ رِزْقاً فَعَلَ ذلِكَ اَرْبَعينَ يَوْماً وَلَيْلةً فَنَبَتَ لَحمُه مِنْ لَحْمِ رَسُولِ اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله »۱ .
خلاصه از تمام اين اخبار در دادن زبان ، همان سيراب كردن را مى‏فهماند .
پس در روز عاشورا آن ينبوع علم الهى خواست از شدت تشنگى از زبان دو ثمره فؤاد و قلب خود سيراب شده قوّت يابد ، چون زبان على اكبر را مكيد او را مانند خويش تشنه ديد ، امّا زبان و دهان على اصغر عبداللّه‏ رضيع ممكن نشد و تير كين حرمله مانع گرديد .
اما در جواب اظهار تشنگى على اكبر فرمود : « فإنّى اَرْجُو أنَّكَ لا تُمسى۲حَتى يُسقيَكَ جَدُّكَ بِكأسِهِ الاَوْفى شَرْبةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها اَبَداً »۳ پس على اكبر بعد از قتال با اعداء و افتادن بر خاك خواست تصديق قول پدر بزرگوار را كرده باشد و خاطر مباركش را تسليت دهد ، ندا كرد : يا اَبَتاه ! هذا جَدّى رَسُولُ اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قَدْ سَقانى بِكَأسه الْأَوْفى شَرْبَةً لا اَظْمَأُ بَعْدَها اَبَداً وهو يَقُول : « الْعَجلَ الْعَجلَ فَاِنَّ لَكَ كَأساً مَذْخُورَةً حتّى تَشربَها السّاعَةَ . . » إلى آخر الخبر .
و شايد از عبارت «أوفى» كه افعل تفضيل است توان فهميد كه انگشتر اسكان عطش كرد ، اما وافى‏تر جامى است كه از دست جدش سيراب شد ، و به همان نحوى كه فرمود عرض نمود .

1.مناقب ابن شهر آشوب ۳/۲۰۹ ، مدينة المعاجز ۳/۴۹۳ ح ۵۸ ، بحار ۴۳/۲۵۴ ح ۳۲ .

2.در چاپ سنگى : تمشى .

3.اللهوف فى قتلى الطفوف : ۶۷ ، بحار الانوار ۴۵/۴۳ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 169925
صفحه از 433
پرینت  ارسال به