در اين پيمان نامه ، عقائد ششگانه درباره مسأله معراج ، سؤال قبر ، پل صراط و غيره را چنين نگاشته :
نخست : بالا رفتن پيغمبر برگزيده است از زمين به آسمانها با همان تن پاك ديده شده در پايان شب كه انجام آن رفتن رسيدن به خداوند بود ، و كسى هم در ميان نبود و سخنان چند شنود و برگشت و به بستر خواب خويش آرميد ، و هر كس جز اين سخن گويد پيغمبرى او را نخواسته است .
دوم : گرويدن به پرسش دو فرشته فرخنده است در گور .
سوم : كشيدن پل است بر دوزخ براى گذشتن كه درازى آن سه هزار سال مىنمايد .
چهارم : آويختن ترازوى دادخواهى است براى سنجيدن كارها .
پنجم : هستى بهشت و دوزخ است در آسمان و زمين نه آنكه سپس آفريده شود .
ششم : راست دانستن مرگ و برخاستن مردگان از گورهايشان با همان تنهاى فرمان برده و گناه كرده ، و برپاشدن روز رستاخير است براى سزا دادن .
و اين شش چيز ، پى و بن و بيخ اين درخت برومندند ۱ .
در جايى ديگر هنگام سفارشى اخلاقى ـ عرفانى كه گزيدهاى از آن را نقل مىكنيم مىگويد :
روزگارى كه آدم عليهالسلام را وفا نكرد با تو كى كند ؟ و عمرى كه بر نوح عليهالسلام بپايان رسيد به تو كى بقاء دارد ؟ و اجلى كه بر خليل تاختن آورد تو را كى فرو گذارد ؟ چندين هزار سال است كه اولاد آدم اندرين سفرند ، از اصلاب به ارحام مىآيند و از ارحام به پشت زمين و از پشت زمين به شكم زمين مىروند ، چنانكه شيخ فرمود :
تو كه بر پشت زمينى همه وقت آن تو نيستديگران در شكم مادر و پشت پدرند
پس همه عالم گورستان است . سر بر آر و از آسمان بپرس كه چند پادشاه ياد دارى ، و چشم بر زمين افكن كه در شكم چند نازنين گذارى ! پس از عهد آدم إلى زماننا كسى از مرگ نرست و تو هم نخواهى رست ، يعنى : اين دردى است بىدرمان و جراحتى است بىمرهم ، مرحلهايست رفتنى ، و گلى است چيدنى ، و راهى است ديدنى ، و غنچهاى است شكفتنى ، و ساغرى است شكستنى ، و صيدى
روح و ريحان دهم
در هجرت حضرت عبدالعظيم عليهالسلام است به شهر رى ، و شرح آيه « مَن يُهَاجِرْ فِى سَبِيلِ اللّهِ . . » الى آخره ، و جهت هجرت آن جناب .
هجرة عظيمة : در سعادت مهاجرت ، و اقسام هجرت از وجوب و حرمت ، و استشهاد از آيات و اخبار ، و روايت صدوق طابثراه از كتاب «زهد النجاة» و مطالب نافعه ديگر در هجرت ، و اشعار جامى .