يحيى بن امّ الحكم كه وعده شفاعت داده بود گفت : آرزوهاى اهل عراق ـ كه اشاره به دعوى خلافت بود ـ حسن را پير كرده است . حسن مثنى فرمود : اى يحيى ! بد وساطت كردى ليكن ما اهل بيتى هستيم زود پير مىشويم .
پس عبدالملك بعد از پذيرايى وصله زياد كتابتى به حجّاج نوشت كه حقّ وى را بدهد . چون مرخّص شد و بيرون آمد يحيى خطاب فرمود كه : بد كردى و رعايت ننمودى حقّ مرا .
يحيى گفت : واللّه ! از هيبت تو بوده است كه حاجتت را برآورد ، اگر نه حاجب تو را در نزد عبدالملك راه نمىداد .
در شرح حال عمر بن على بن ابى طالب (ع)
و مرحوم مجلسى فرمود : همين عمر بن على بن ابى طالب عليهالسلام با عبيداللّه بن عبّاس بن على بن ابى طالب عليهالسلام در ارث برادرش نزاع كرد و خواست او را از ارث بردن پدر منع نمايد ، بلكه مواريث برادرانى كه از شهداء كربلاء به عبّاس بن على عليهالسلام و از وى به عبيداللّه فرزندش رسيد طلب مىكرد ، و عاقبت به چيز اندكى صلح كردند .
و همين عمر بن على عليهالسلام با حضرت على بن الحسين عليهماالسلام به روايت صاحب «عوالم العلوم» ۱ معارضه نمود در توليت صدقات حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهو حضرت امير المؤمنين عليهالسلامو تظّلم كرد در نزد عبدالملك بن مروان و شكايت از آن جناب نمود ، عبدالملك در جواب گفت : من مىگويم آنچه را كه ابن ابى الحقيق ۲ گفت :
إنّا اِذا مالت دَواعِى الهَواوَاَنْصَتَ السامَعُ لِلقائِلِ
وَاصْطَرعَ القَومُ بِاَلْبابِهمنَقْضى بِحُكْمِ عادلٍ فاصِلِ
لا نَجْعَلِ۳البْاطلَ حقّاً ولانَلطّ۴دُون الحَقَّ بِالبَاطِلِ
تَخافُ اَنْ تُسْفَهَ اَحلامَنافَيخمَل۵الدَّهر مَعَ الخامِلِ
خلاصه معنى آن است : ما ۶ در وقتى كه اغراض و دعوى هوا مرفوع شود و شنونده را ساكت نمايد براى آنچه گوينده مىگويد ، و مردم به عقلهاى خودشان بيفتند حكم مىنمائيم به طريق عدل و فصل ، پس حق و باطل مخلوط نمىشود ، و تو نمىتوانى مخلوط كنى ، و مىترسى از تسفيه تو عقول ما را روزگار با آنكه پست است و نباهتى ندارد مخفى شود .
و اين مضامين تعريض بر عمر بن على عليهالسلام است كه حقّ توليت از آن علىّ بن الحسين عليهماالسلاماست كه ذوالحقّ است و دعوى تو بر باطل ، اگر چه گفتهاند : « اِنّ الدُّنْيا تَرْفَعُ الْخَمِيلَ وَتَضَعُ الشَّرِيْفَ »۷ .
خلاصه ، عمر بن على با رقيّه كه زوجه مسلم بن عقيل است توأماند و مادرشان ام حبيب بنت ربيعه است و هميشه در نزاع و جدال بوده است در باب توليت صدقات و به مراد خود هم نمىرسيد .
و وى را عمر اطرف مىخواندند براى امتياز وى با عمر اشرف ابن على بن الحسين عليهماالسلام از آنكه يك طرف نسب او هاشمى است و كنيهاش ابوالحسين است ، و ابونصر گفت : مادرش موسومه به صهباء و مكناة به امّ حبيب دختر عباد بن ربيعه است ، و حضرت امير عليهالسلام او را از سباياى يمامه خريدارى فرمود ، و از عُمْرِ عُمَرِ بن على عليهالسلامهشتاد و پنج سال گذشت و در ينبُع وفات كرد .
1.رجوع كنيد به : ارشاد شيخ مفيد : ۲۵۹ ، مستدرك الوسائل ۱۴/۶۱ ح ۱۶۱۰۹ .
2.وى ربيع بن ابى الحقيق يهودى است . نگاه كنيد به : شرح الاخبار قاضى نعمان ۳/۱۹۱ ، اعلام الورى ۱/۴۱۷ .
3.در چاپ سنگى : تجعل .
4.در لسان العرب ۷/۳۸۹ مىگويد : لط فلان الحق بالباطل : أى ستر الحق وأظهر الباطل .
5.در مستدرك : فنخمل .
6.در چاپ سنگى : من .
7.مضمون حديث صحيفه امام سجاد عليهالسلام است : « لا تركنوا إلى ما فى هذه الدنيا . . إنّها تَرفع الخميل وتضع الشريف » . رجوع كنيد به : كافى ۸/۱۴ ، امالى شيخ مفيد : ۱۹۹ مجلس ۲۳ .