239
روح و ريحان ج1

و زمانى كه جناب امام حسين عليه‏السلام از مدينه حركت مى‏فرمود وى را دعوت كرد ، اجابت ننمود . چون خبر شهادت آن بزرگوار رسيد به درب خانه‏اش نشست و گفت : اَنَا الغُلامُ الْحازِم اگر من هم به كربلاء مى‏رفتم كشته مى‏شدم ۱ .
و قولى است كه در كربلاء حاضر شد و در شب عاشورا فرار كرد .
و ابوالحسن عمرى كه يكى از اكابر نسّابين است از اولاد اوست ظاهراً .

1.شرح الاخبار ۳/۱۸۵ ، عمدة الطالب : ۳۶۲ .


روح و ريحان ج1
238

يحيى بن امّ الحكم كه وعده شفاعت داده بود گفت : آرزوهاى اهل عراق ـ كه اشاره به دعوى خلافت بود ـ حسن را پير كرده است . حسن مثنى فرمود : اى يحيى ! بد وساطت كردى ليكن ما اهل بيتى هستيم زود پير مى‏شويم .
پس عبدالملك بعد از پذيرايى وصله زياد كتابتى به حجّاج نوشت كه حقّ وى را بدهد . چون مرخّص شد و بيرون آمد يحيى خطاب فرمود كه : بد كردى و رعايت ننمودى حقّ مرا .
يحيى گفت : واللّه‏ ! از هيبت تو بوده است كه حاجتت را برآورد ، اگر نه حاجب تو را در نزد عبدالملك راه نمى‏داد .

در شرح حال عمر بن على بن ابى طالب (ع)

و مرحوم مجلسى فرمود : همين عمر بن على بن ابى طالب عليه‏السلام با عبيداللّه‏ بن عبّاس بن على بن ابى طالب عليه‏السلام در ارث برادرش نزاع كرد و خواست او را از ارث بردن پدر منع نمايد ، بلكه مواريث برادرانى كه از شهداء كربلاء به عبّاس بن على عليه‏السلام و از وى به عبيداللّه‏ فرزندش رسيد طلب مى‏كرد ، و عاقبت به چيز اندكى صلح كردند .
و همين عمر بن على عليه‏السلام با حضرت على بن الحسين عليهماالسلام به روايت صاحب «عوالم العلوم» ۱ معارضه نمود در توليت صدقات حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهو حضرت امير المؤمنين عليه‏السلامو تظّلم كرد در نزد عبدالملك بن مروان و شكايت از آن جناب نمود ، عبدالملك در جواب گفت : من مى‏گويم آنچه را كه ابن ابى الحقيق ۲ گفت :


إنّا اِذا مالت دَواعِى الهَواوَاَنْصَتَ السامَعُ لِلقائِلِ
وَاصْطَرعَ القَومُ بِاَلْبابِهمنَقْضى بِحُكْمِ عادلٍ فاصِلِ
لا نَجْعَلِ۳البْاطلَ حقّاً ولانَلطّ۴دُون الحَقَّ بِالبَاطِلِ
تَخافُ اَنْ تُسْفَهَ اَحلامَنافَيخمَل۵الدَّهر مَعَ الخامِلِ
خلاصه معنى آن است : ما ۶ در وقتى كه اغراض و دعوى هوا مرفوع شود و شنونده را ساكت نمايد براى آنچه گوينده مى‏گويد ، و مردم به عقلهاى خودشان بيفتند حكم مى‏نمائيم به طريق عدل و فصل ، پس حق و باطل مخلوط نمى‏شود ، و تو نمى‏توانى مخلوط كنى ، و مى‏ترسى از تسفيه تو عقول ما را روزگار با آنكه پست است و نباهتى ندارد مخفى شود .
و اين مضامين تعريض بر عمر بن على عليه‏السلام است كه حقّ توليت از آن علىّ بن الحسين عليهماالسلاماست كه ذوالحقّ است و دعوى تو بر باطل ، اگر چه گفته‏اند : « اِنّ الدُّنْيا تَرْفَعُ الْخَمِيلَ وَتَضَعُ الشَّرِيْفَ »۷ .
خلاصه ، عمر بن على با رقيّه كه زوجه مسلم بن عقيل است توأم‏اند و مادرشان ام حبيب بنت ربيعه است و هميشه در نزاع و جدال بوده است در باب توليت صدقات و به مراد خود هم نمى‏رسيد .
و وى را عمر اطرف مى‏خواندند براى امتياز وى با عمر اشرف ابن على بن الحسين عليهماالسلام از آنكه يك طرف نسب او هاشمى است و كنيه‏اش ابوالحسين است ، و ابونصر گفت : مادرش موسومه به صهباء و مكناة به امّ حبيب دختر عباد بن ربيعه است ، و حضرت امير عليه‏السلام او را از سباياى يمامه خريدارى فرمود ، و از عُمْرِ عُمَرِ بن على عليه‏السلامهشتاد و پنج سال گذشت و در ينبُع وفات كرد .

1.رجوع كنيد به : ارشاد شيخ مفيد : ۲۵۹ ، مستدرك الوسائل ۱۴/۶۱ ح ۱۶۱۰۹ .

2.وى ربيع بن ابى الحقيق يهودى است . نگاه كنيد به : شرح الاخبار قاضى نعمان ۳/۱۹۱ ، اعلام الورى ۱/۴۱۷ .

3.در چاپ سنگى : تجعل .

4.در لسان العرب ۷/۳۸۹ مى‏گويد : لط فلان الحق بالباطل : أى ستر الحق وأظهر الباطل .

5.در مستدرك : فنخمل .

6.در چاپ سنگى : من .

7.مضمون حديث صحيفه امام سجاد عليه‏السلام است : « لا تركنوا إلى ما فى هذه الدنيا . . إنّها تَرفع الخميل وتضع الشريف » . رجوع كنيد به : كافى ۸/۱۴ ، امالى شيخ مفيد : ۱۹۹ مجلس ۲۳ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166439
صفحه از 433
پرینت  ارسال به