243
روح و ريحان ج1

حقّه‏اى كه در او جواهر نفيسه بود حاضر كرد و گفت : اين جواهر از بنى اميّه به من رسيده است و با تو قسمت مى‏كنم و چنين كرد . چون به خواب رفت عبداللّه‏ محض اين دو بيت را خواند :


اَلَمْ تَرَ حَوْشَباً اَمْسى وَيَبْنىقُصوراً نَفْعُها لِبَنى نُفَيْلَهْ
يُؤمِّلُ انَ يُعَمَّرَ عُمْرَ نوحٍوَأَمْرُاللّه‏ِ يَأْتى كُلَّ لَيْلَهْ۱
يعنى : نمى‏بينى حوشب شام كرد و بناء نمود قصرى كه نفع آن به اولاد نفيله عايد مى‏شود ـ و يكى از ازواج امام حسن عليه‏السلام موسومه به نفيله بود ـ يعنى : آن قصرها را براى ما گذاردند و آرزو داشتند عمر نوح كند ، و امر و تقدير الهى هر شب مى‏آيد .
پس سفّاح برخواست و خواندن اين دو بيت را تعريض بر خود دانست و به فال بد گرفت و گفت : من به تو محبّت مى‏كنم و تو اين دو شعر را بر خرابى و زوال ملك من مى‏خوانى ! ؟ و از عبداللّه‏ برنجيد . هر قدر معذرت خواست مفيد نشد .
بعضى نقل كرده‏اند : عبداللّه‏ سفّاح ، عبداللّه‏ محض را در قصرهاى خود مى‏گردانيد و دست او را گرفته بود از راه مهربانى ، چون اين دو بيت را خواند دست خود را كشيد و در جواب ، بيت عمرو بن معدى كرب زبيدى را خواند :


اُريدُ حَباءَهُ۲ويُريدُ قَتلىعَذيركَ مِن خَليلِكَ مِن مُرادِ

در معنى شعر عمرو بن معديكرب كه عبداللّه‏ سفاح خواند

يعنى : من به وى عطا مى‏كنم و او زوال و فناء مرا مى‏خواهد ، پس بياور كسى را كه از تو در اين جسارت معذرت بخواهد ، گويا اشاره باشد به هيچ دوستى نتواند عذر خواهى كند .
و بعضى نقل كرده‏اند در باب محمّد صاحب نفس زكيّه : اين شعر را عبداللّه‏ سفّاح براى

1.درباره اين دو بيت رجوع كنيد به : شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ۱۹/۲۵۹ ، العدد القوية : ۳۵۶ . مطلب فوق در مصدر اخير مذكور است .

2.در بعضى نقلها : حياته ، چنانچه مؤلف بدان تصريح مى‏كند .


روح و ريحان ج1
242

لبيد را خواند :


اِلى الحَولِ ثُمّ [اسمُ]السّلام عَلَيكُماوَمَنْ يَبْكِ حَولاً كاملاً فَقَدِ اعْتَذَرْ
و از بيان ديگر برمى‏آيد كه اين نداء بيت لبيد بود ، و خطاب به حسن مثنى و فاطمه بنت الحسين عليه‏السلام كرد .
و از فاطمه بنت الحسين عليه‏السلام در خانه حسن مثنى سه پسر و دو دختر متولد شدند : عبداللّه‏ محض ، و حسن مثلث ، و ابراهيم عمر ، وزينب ، وام كلثوم .
و فرزندان ديگر از ازواج ديگر نيز بدين اسامى داشت : جعفر ، داود ، فاطمه ، ام القاسم ، و مليكه .
و اغلب اولاد حسن مثنى در حبس منصور دوانيقى وفات كردند ، و بر ايشان مصائب صعبه و نوائب شديده وارد آمد كه شرح حال هر يك موجب فزع قلب و حرقت فؤاد است و لسان اين بنده كليل است و زبان از بيان تمام آن شكسته و عاجز ، اما اطّلاع از حال عبداللّه‏ محض بن حسن مثنى در اين اوراق خالى از فائده و ثمر نيست و اطاله لسان را در بسط حال عبداللّه‏ بن حسن ، منتج فروع كثيره از اين شجره طيّبه مى‏دانم .

در بيان حال عبداللّه‏ محض فرزند حسن مثنى

عبداللّه‏ محض ابن حسن مثنى بن حسن بن على بن ابى طالب عليهم‏السلام .
اين سيّد شريف والاتبار مادرش فاطمه بنت الحسين عليه‏السلام و پدر بزرگوارش حسن مثنى است ، و كنيه‏اش ابومحمّد ، و لقب شريفش محض است از آنكه خالص از دو سبط است : از جهت پدر به حضرت حسن مجتبى عليه‏السلاممنتهى مى‏شود ، و از طرف مادر به حضرت سيّد الشّهداء عليه‏السلام ، و منزلش در مدينه بود تا دولت بنى اميّه زوال يافت ، در زمان عبداللّه‏ سفّاح از مدينه به انبار آمد و با جمعى از طالبيّين بر وى وارد شد . عبداللّه‏ سفّاح بعد از شناسائى اكرام و احترام بسيار به وى نمود و جائزه كثيره داد كه به احدى نداده بود ، و او را با خود نگاهداشت ، و شبها با عبداللّه‏ مى‏نشست و صحبت مى‏داشت . پس شبى عبداللّه‏ سفّاح

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166491
صفحه از 433
پرینت  ارسال به