245
روح و ريحان ج1

و يكى محمّد صاحب نفس زكيّه بر منصور خروج كردند ، و اين دو تن از ائمه زيديّه‏اند ، و مدّتى در زمان منصور در حجازات و يمن و بصره و هند و سند و بيابانها منزل گرفته از خوف منصور پنهان و ترسناك بودند ، و منصور مى‏دانست اين دو تن داعيه خلافت دارند . در سال يكصد و چهل به مدينه آمد و عبداللّه‏ محض را طلب كرده ابراهيم و محمّد را از وى خواست . در جواب فرمود : مرا اطلاع به حالشان نيست . به روايت صاحب «مناقب» عبارت بدى گفت كه ذكر آن را جائز نمى‏دانم در اين اوراق تحرير كنم ، آنگاه در مدينه طيّبه امر و حكم به حبس عبداللّه‏ كرد .
و در خبر است : عبداللّه‏ فرمود : اگر دو فرزند من در زير قدم من پنهان شوند پاهاى خود را بلند نمى‏كنم تا ايشان را ببينى . بقدرى در حبس ماند و زجر و صدمه ديد كه او را ملامت كردند و گفتند : عجب است خبرى از فرزندان خود نمى‏دهى ! عبداللّه‏ در جواب فرمود : امر من اعجب است از ابراهيم خليل از آنكه آن بزرگوار در طاعت پروردگار مأمور به ذبح شد و براى آن طاعت و اراده‏اش فدا آمد « إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِينُ »۱ از اينكه اين مرد مرا زجر مى‏كند او را دلالت كنم به دو فرزند عزيز خودم ! و آن معصيت است .
پس سه سال در زندان محبوس بود با جمعى از اولاد و احفاد حضرت امام حسن عليه‏السلامو هر سال و ماه و هفته و روز و شب منصور تأكيد مى‏نمود زندانبان بر ايشان سخت گيرد و حلقه‏هاى زنجير را تنگ نمايد تا بر پاهاى ايشان اثر كند ، و گاهى در ربذه در برابر آفتاب ايشان را مى‏نشانيد و منصور نيز در ربذه بر احوالشان نگران بود و تفقّدى نمى‏نمود و رحم بر اين سلسله جليله نمى‏كرد .
بعد از چندى محمد ديباج را خواست كه دختر وى رقيّه در حباله محمد بن عبداللّه‏ صاحب نفس زكيّه بود ، و محمّد را از وى طلب كرد و گفت : اين دو كذّاب فاسق چه شدند ؟ فرمود : نمى‏دانم . پس امر كرد در آن روز چهار صد تازيانه به او زدند و تازيانه‏اى به چشم

1.صافات : ۱۰۶ .


روح و ريحان ج1
244

عبداللّه‏ محض نوشت كه هر حباء و عطاء او را طالبم و محمّد بر من خروج مى‏نمايد . عبداللّه‏ در جواب نوشت :


وكيف يُريدُ ذاكَ وَانتَ منهُبِمنزلة النِّياطِ مِنَ الفُؤادِ
و برخى به جاى لفظ «حباء» كلمه «حيات» نقل كرده‏اند .
و اين بيت را نيز حضرت امير عليه‏السلام براى عبدالرّحمن بن ملجم مرادى ذكر فرمود ۱ .
و جزرى گفت : «عَذِيرَك من فلان» بطريق نصب خوانده مى‏شود ، اَىْ هاتِ مَنْ يَعْذِرُكَ .
خلاصه پس از زمانى كه منصور دوانيقى در مقام سفك دماء سادات و هتك حرمت بنى فاطمه برآمد و عبداللّه‏ محض را در مجلس خود حبس نمود ، و زجر شديد كرد به نحوى كه در آن اوقات دختر كوچكى از عبداللّه‏ محض ، فاطمه نام ، براى استخلاص پدرش در برابر منصور دوانيقى ايستاد و گفت :


اِرْحَم كبيراً سِنُّه مُتَهَدِّماًفى السِّجنِ بينَ سَلاسلٍ وَقُيُودِ
انِ جُدْتَ بِالرَّحِمِ القَرِيْبَةِ بَينَناما جدُّنا مِنْ جَدِّكُمْ بِبَعيدِ۲
خلاصه معنى آن است : رحم كن بر اين پيرمرد سالخورده‏اى كه قواى او شكسته شده و در زندان به زنجيرها مقيّد و بسته است ، اگر به رحم نزديكى كه ما بين ما است رحم كنى جدّ ما و شما دور نيست و نزديك است ، يعنى جزاء مى‏يابى .
منصور چون مقاله آن دختر را شنيد رقّت كرد و گذشت و اعتنائى ننمود .

[ در جهت حبس عبداللّه‏ محض ]

و جهت حبس عبداللّه‏ محض آن شد : دو پسر از وى يكى ابراهيم قتيل باخمراى ،

1.امير المؤمنين عليه‏السلام هنگام ضربت خوردن از ابن ملجم مرادى ملعون ، استرجاع كرده و آن بيت را فرمود . در بعضى از منابع بيت ديگرى نيز قبل از بيت مذكور نقل كرده‏اند : أنا أنصحك منى بالودادمكاشفة وأنت من الأعادى رجوع كنيد به : بحار الانوار ۴۲/۲۶۱ .

2.مقاتل الطالبيين : ۲۰۳ ، انساب الاشراف بلاذرى : ۶۷ .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 166516
صفحه از 433
پرینت  ارسال به